همه ما به گونهای خودشیفته هستیم. انسان از ابتدای تولد توجهش به خود و نیازهایش بوده که البته این موضوع با افزایش سن و تجربه عشق به دیگری، به آهستگی کمتر میشود. اما در بعضی از افراد نه تنها خودشیفتگی به مرور زمان کمتر نمیشود، بلکه به شکل یک الگوی رفتاری درآمده و تبدیل به اختلال میشود.
ما معمولا به افرادی که خودمحور و خودخواه هستند اصطلاحا خودشیفته میگوییم، اما باید گفت که خودشیفتگی نوعی اختلال شخصیتی است که توسط فرد متخصص در زمینه سلامت روان یا روانشناس تشخیص داده میشود. علائم بارز اختلال شخصیت خود شیفته (در واقعیت یا تخیل) شامل میل به تحسین شدن و عدم حس همدردی با دیگران میباشد که از اوایل بزرگسالی شروع میشود. اختلال شخصیت خودشیفته که به آن نارسیستی نیز گفته میشود، تقریبا در یک درصد جوامع وجود دارد و معمولا در آقایان بیشتر از خانمها شایع است.
در این مقاله در خصوص اختلال شخصیت نارسیستی و نحوه برخورد با انسانهای خودشیفته صحبت شده است.
علائم خودشیفتگی
راهنمای آماری و تشخیصی اختلالات روانی (DSM)، نه ویژگی برای افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته بیان میکند که اگر حداقل پنج مورد از آن در رابطه با فردی صدق کند، میتوان برای آن فرد تشخیص خودشیفتگی داد:
- فرد خود را به شکل افراطی و بزرگنمایی شده مهم بداند؛ استعداد و دستاوردهای خود را بزرگ جلوه دهد و بدون در نظر گرفتن جایگاه خود، انتظار احترام ویژه داشته باشد.
این ویژگی در افراد خودشیفته سبب میشود که آنها پر ادعا به نظر برسند. آنها ممکن است تصور کنند که دیگران قدر آنها را به اندازه کافی نمیدانند و به اندازه کافی برای آنها ارزش قائل نمیشوند. در کارهای گروهی نیز معمولا بر این باور هستند که خودشان بیشتر از دیگری تلاش کرده و نقش بیشتری در اتمام کار داشتهاند.
- فرد در خصوص موفقیت، قدرت، زیبایی و یا عشق ایدهآل خیالپردازی کند.
این افراد در تصوراتشان خود را با اشخاص مشهور و بالا مرتبه مقایسه میکنند.
- فرد این باور را داشته باشد که شخصی خاص است که تنها توسط افراد خاص و منحصر به فرد درک میشود و تنها با این افراد میتواند معاشرت کند.
این افراد تصور میکنند که نیازهایشان با انسانهای دیگر متفاوت است. آنها تنها با افرادی با منزلت اجتماعی بالا معاشرت میکنند یا تنها به مراکزی مراجعه میکنند که خدمات آنها را در شأن خود بدانند. معاشرت آنها با افرادی که معمولا از آنها بالاتر هستند باعث میشود که حس مهم بودن و ارزشمندی بیشتری پیدا کنند.
- فرد نیازمند تحسین و تمجید ویژه باشد.
اعتماد به نفس افراد خودشیفته معمولا شکننده است. آنها ممکن است تصور کنند که چقدر خوب پیش میروند و به اندازه کافی توجه دیگران را در اختیار دارند، اما اگر توجه مورد نظر خود را دریافت نکنند، به شدت اعتماد به نفسشان را از دست داده و احساس حقارت میکنند. آنها به توجه و تحسین از سمت دیگران نیازمند هستند. در همین راستا آنها معمولا دوست دارند که ورودشان با استقبال گرم همراه باشد.
- فرد تصور کند که همیشه حق با اوست و اگر حرفی میزند یا انتظاری دارد دیگران بی چون و چرا باید قبول کنند.
زمانی که دیگران به خواستهها و نیازهای آنها توجه کافی نشان نمیدهند، بهشدت عصبانی میشوند.
- فرد در روابطش از افرادی که حقوق خود را نمیدانند سوء استفاده کرده و آنها را برای رسیدن به خواستهاش استثمار کند.
افراد خودشیفته معمولا با کسانی دوستی میکنند یا با کسی وارد رابطه عاشقانه میشوند که به آنها در رسیدن به خواستهشان کمک کند یا مقبولیت اجتماعی داشته و به آنها در افزایش اعتماد به نفسشان یاری رساند.
- فرد از همدلی بیبهره باشد و احساسات و نیازهای دیگران را نتواند درک کند.
این افراد معمولا تصور میکنند که دیگران در خصوص مشکلاتشان بیش از حد و با جزئیات غیر ضروری صحبت میکنند و در این شرایط کم حوصله و عصبی میشوند. آنها بدون در نظر گرفتن احساسات دیگران کارهایی را که فکر میکنند درست است، انجام میدهند.
- فرد معمولا بر این باور باشد که دیگران به او حسادت میکنند.
این افراد اگرچه در خصوص دستاوردهای خود بزرگنمایی میکنند اما معمولا درگیر این موضوع میشوند که ممکن است دیگران به آنها حسادت کرده و حس بد آنها بر زندگیشان تاثیر بگذارد.
- فرد در رفتار و نگرشش نوعی غرور و تکبر دیده شود.
به طور مثال ممکن است این افراد از بیادبی گارسون شاکی شوند و در ذهنشان بسیاری از افراد را خنگ و احمق تلقی کنند.
دیگر علائم خودشیفتگی:
همان طور که گفته شد اعتماد به نفس این افراد بسیار آسیب پذیر است و اگر کسی از آنها انتقاد کند یا در موضوعی شکست بخورند بسیار احساس تحقیر میکنند، اگرچه این احساس را معمولا بروز نمیدهند. آنها غالبا در روابطشان با افراد دچار مشکل شده و احساس میکنند که احترام کافی را دریافت نمیکنند. معمولا این افراد در مسائل کاری به دلیل ترس از شکست و رقابت دچار مشکل میشوند. زمانی که نیازهای آنها برآورده نشود، ممکن است دورههایی از افسردگی داشته باشند اما زمانی که توجه و تحسین کافی دریافت کنند، وارد دوره سرخوشی میشوند. این اختلال معمولا میتواند با بیاشتهایی عصبی یا سوء مصرف مواد مخدر همراه باشد.
سایر اختلالات شخصیتی ممکن است با اختلال شخصیت خودشیفته اشتباه شوند. وجه تمایز اختلال شخصیت خودشیفته را از اختلال شخصیت مرزی، ضد اجتماع و اختلال شخصیت نمایشی میتوان به ترتیب مهرطلبی، بیعاطفگی و عشوهگری دانست که در اختلال شخصیت خودشیفته وجود ندارد. علاوه بر آن میان اختلال شخصیت خودشیفته و اختلال وسواس اجباری نیز اشتراکاتی وجود دارد؛ به این صورت که افراد مبتلا به این اختلالات کمالگرا بوده و بر این باور هستند که دیگران کارها را به اندازه آنها نمیتوانند به خوبی انجام دهند. اما وجه تمایز این دو اختلال این است که برخلاف افراد مبتلا به اختلال وسواس اجباری که مرتب خودشان را قضاوت میکنند، افراد خودشیفته گاها بر این باور هستند که به ایدهآل رسیدهاند.
انواع اختلال شخصیت خودشیفته
بعضی از منابع افراد خودشیفته را به دو دسته تقسیم بندی میکنند:
خودشیفته آسیب پذیر
این دسته از خودشیفتهها بسیار درونگرا بوده، در جمع احساس راحتی نداشته و خجالتی میشوند. البته این افراد خجالت و اعتماد به نفس پایین خود را با نقاب غرور یا بی علاقگی پنهان میکنند. این افراد به دلیل ترسی که از طرد شدن توسط پارتنرشان دارند، سعی میکنند که از خودشان در برابر او محافظت کرده و بر خواستهها و نیازهای خودشان تمرکز کنند.
خودشیفته بزرگنما
این دسته از افراد خودشیفته درون گرا نبوده و در جمع سعی به جلب توجه و تحسین میکنند. آنها برایشان احساس و خواسته دیگران اهمیتی ندارد و حتی برایشان مهم نیست که مغرور و خودشیفته به نظر برسند. این دسته از خودشیفتهها خودشان را بهتر از همه و حتی پارتنرشان میدانند و میخواهند به دیگران نیز این موضوع را دیکته کنند. فرد خودشیفته بزرگنما برای این که تایید و تحسین از طرف پارتنرش دریافت کند به هر روشی از جمله عصبانیت، تحقیر و گناهکار جلوه دادن متوسل میشود.
دلایل ایجاد اختلال خودشیفتگی
علت ایجاد خودشیفتگی به طور کامل مشخص نیست اما چند دلیل احتمالی برای آن در نظر گرفته میشود. توجه زیاد والدین به کودک و تشویق و تحسین بی اندازه او میتواند یکی از دلایل ایجاد خودشیفتگی در بزرگسالی باشد. در این حالت کودک تصور میکند که فردی بسیار مهم و متفاوت است که تنها خواسته و نیاز او اهمیت دارد.
از طرف دیگر بی توجهی به کودک و نادیده گرفتن او نیز میتواند در شکل گیری این اختلال موثر باشد. در این حالت به دلیل بی محبتی و بی توجهی اطرافیان، فرد به این نتیجه میرسد که باید مراقب خودش باشد زیرا کسی به فکر او نیست؛ بنابراین تنها بر خواستهها و نیازهای خود متمرکز میشود.
درمان اختلال شخصیت خودشیفته
با توجه به این که افراد خودشیفته دوست ندارند فکر کنند که مشکلی وجود دارد، غالبا نمیپذیرند که مبتلا به اختلال خودشیفتگی هستند و یا به رواندرمانی نیاز دارند. دسته اندکی از این افراد که به مشاوره روی میآورند معمولا به دلیل عوارض خودشیفتگی نظیر اضطراب، افسردگی و سوء مصرف مواد این کار را انجام میدهند. در صورتی که اطرافیانتان شما را خودشیفته خطاب میکنند بهتر است به روانشناس برای تشخیص دقیق مراجعه کنید. جلسات رواندرمانی به شما کمک میکند که الگوهای خودشیفتگی را در خودتان شناسایی کرده و برای اصلاح آنها راهکارهای مناسب در پیش بگیرید.
زمانی ما الگوهایی را برای مقابله با اضطراب انتخاب کرده و به مرور زمان به آنها عادت کردهایم. این الگوها اگرچه مطمئن به نظر میرسند اما در نهایت سبب رفع اضطراب ما نمیشوند و در بسیاری از مواقع حتی شرایط را سختتر نیز میکنند. بهتر است که به کمک یک فرد متخصص در زمینه روان، این الگوها را شناسایی کرده و در جهت رفع آنها قدم برداریم.
نحوه برخورد با انسانهای خودشیفته یا نارسیست
ممکن است شما در ارتباط نزدیک یا ارتباط عاطفی با یک شخص خودشیفته باشید که در این صورت راهکارهای زیر میتواند به شما کمک کند:
او را همان طور که هست ببینید
فرد خودشیفته معمولا شخصیت جذابی دارد بنابراین لازم است که شما بتوانید خوبیها و بدیهای او را در کنار هم ببینید. ببینید که او با دیگران و اشخاص نزدیک به خود چه رفتاری دارد. اگر او را در حال دروغ گفتن، بازی دادن و تحقیر کردن دیگری دیدید، هیچ دلیلی ندارد که فکر کنید در شرایط یکسان با شما چنین رفتاری نخواهد داشت. بدیهای او را ببینید و اگر قبول کردید که در کنار او بمانید، او را همان طور که هست بپذیرید زیرا هیچ کس نمیتواند کس دیگر را تغییر دهد.
طلسم را بشکنید و تمرکز خود را از او بردارید
فرد خودشیفته به مرور زمان به دلیل توقعاتی که دارد سبب میشود که شما مدام روی خواستهها و نیازهای او متمرکز شوید؛ به گونهای که خواستههای خود را کنار میگذارید تا او را راضی کنید، اما حتی در این صورت نیز راضی نمیشود. پس اندکی عقب بکشید و از فکر کردن به خواستههای او دست بردارید. خودتان را پیدا کرده و به خواستهها و نیازهای خود نیز توجه کنید.
حد و مرز مشخص کنید
افراد خودشیفته به مرور زمان به حریم شخصی شما وارد شده و در خصوص تمام مسائل ریز و درشتی که مربوط به شماست اظهار نظر میکنند. آنها تصور میکنند که شما به تنهایی نمیتوانید از پس مسائل خود بربیایید و نیاز به کمک آنها دارید. حتی زمانی که در کاری موفق میشوید تصور میکنند که به خاطر راهکارهای آنها بوده که به آن موفقیت و جایگاه رسیدهاید. لازم است که شما در این شرایط حد و مرزهایی مشخص کرده و به صورت صریح از آنها بخواهید که در مسائلی که مربوط به شماست وارد نشوند و به شما دیکته نکنند که چه کاری انجام دهید مگر آن که از آنها درخواست کمک کنید.
زمانی که این کار را انجام دادید، ممکن است او در ظاهر قبول کند اما عقب نمینشیند و این کار شما را پاسخ میدهد. ممکن است در شرایطی که به ظاهر مشابه است نشان دهد که خود شما هم فردی کنترلگر هستید؛ مواظب باشید که منطقی فکر کنید و وارد بازی او نشوید.
به یاد داشته باشید که شما همیشه مقصر نیستید
فرد خودشیفته غالبا مسئولیت رفتار بد خود را بر عهده نمیگیرد و سعی میکند که رفتار و نگرش بد خود را فرافکنی کند. به این طریق که اگر در دعوا به دنبال برنده شدن است تصور میکند که شما این گونه هستید. شما ممکن است برای خوابیدن دعوا وسوسه شوید که حرفهای او را بپذیرید، اما توجه کنید که نیازی نیست شما در جهت ایگو طرف مقابلتان تغییر کنید. اگر واقعا فکر میکنید که شما مقصر نیستید از حق خود دفاع کنید.
روی اقدام آنی تاکید کنید و به قول راضی نشوید
افراد خودشیفته در قول دادن بسیار خوب عمل میکنند. آنها قول میدهند که آنچه را شما میخواهید، انجام میدهند و به صورت کلی قول میدهند که بهتر عمل کنند، اما اشتباه نکنید، زمانی که آنها چیزی که را میخواستند دریافت کنند، قول دیگر هیچ معنایی برایشان ندارد. انتظار نداشته باشید که عملشان مطابق قولشان باشد. روی خواسته خود پافشاری کنید و بگویید تا زمانی که خواسته شما اجرا نشود، خواسته او را اجرا نمیکنید.
از یک فرد متخصص کمک بگیرید
رابطه با فردی که مدام شما را مقصر نشان میدهد ممکن است سبب کاهش اعتماد به نفس و منزوی شدن شما شود. اگر علائم اضطراب و افسردگی را در خودتان احساس میکنید، بهتر است که به روانشناس مراجعه کنید. یک فرد متخصص در زمینه روان میتواند به شما نشان دهد که آیا واقعا مقصر هستید و کمک کند که اعتماد به نفس از دست رفته خود را بازیابی کنید.
چه موقع به ارتباط با شخص خودشیفته پایان دهید؟
هیچ مشاوری نمیتواند به شما بگوید که چه موقع از رابطه با فرد خودشیفته خارج شوید. در نظر داشته باشید که افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته هرچند گاهی خشونت زبانی دارند، اما معمولا خشونت رفتاری نداشته و آسیبی از این نظر برای شما ایجاد نمیکنند. علاوه بر آن افراد در یک رابطه معمولا آینه یکدیگر هستند، شاید شما بیش از اندازه خودتان را قضاوت میکنید و همین موضوع سبب میشود که دیگران شما را مقصر نشان دهند. پس بهتر است قبل از تصمیمگیری جدی با دید بازتری به شرایط خود نگاه کنید.
در صورتی که موارد زیر در رابطه شما وجود دارد، بهتر است که رابطه خود را به صورت جدی بازبینی کنید:
- شما مورد خشونت زبانی قرار بگیرید.
- شما احساس کنترل شدن و بازی داده شدن داشته باشید.
- شما به صورت فیزیکی مورد آزار و اذیت قرار بگیرید و احساس خطر کنید.
- شما احساس منزوی شدن داشته باشید.
- در صورتی که فرد مقابل شما اعتیاد به مواد مخدر داشته و تمایلی به کمک نیز نداشته باشد.
- سلامت روانی و فیزیکی شما در خطر باشد.
درمان تیک عصبی
/در مشکلات فردی /توسط سرای مشاوراختلال تیک عصبی (Tic disorder) به حرکات سریع و تکرارشونده ماهیچه گفته شده که منجر به تکانها و صداهای ناگهانی در افراد میشود. اگرچه در گذشته تصور میشد که اختلال تیک عصبی بسیار نادر است اما امروزه مشاهده شده که تیک عصبی در ۲۰ درصد کودکان و ۱ درصد بزرگسالان وجود دارد. با این حال هنوز درمان مشخصی برای تیک عصبی وجود نداشته و هر پزشکی درمان خاص خود را برای این عارضه تجویز میکند.
اکثر پزشکان توصیه میکنند که فرد مبتلا اندکی صبر کند زیرا در بسیاری از موارد تیک عصبی به صورت خود به خود بعد از حدود دو هفته از بین میرود. در بسیاری از موارد نیز اگرچه تیک عصبی از بین نمیرود، اما فرد مبتلا برای درمان اقدام نمیکند. اگر تیک عصبی شدید نباشد و باعث خجالت نشود، اکثر افراد به آن عادت کرده و درمان را غیر ضروری میدانند. اما در مواردی که تیک عصبی شدید باشد و بیمار نیازمند درمان، راههای درمانی متفاوتی قابل ارائه است. در این مقاله در خصوص راههای مختلف درمان تیک عصبی صحبت شده است.
درمان تیک عصبی با دارو
بعضی از داروها برای درمان اختلال تیک میتوانند به کار آیند اما معمولاً به عنوان خط اول درمان در نظر گرفته نمیشوند. دارو معمولاً زمانی تجویز میشود که تیک منجر به اختلال در عملکرد شده و سایر روشهای درمانی کارساز نباشد. استفاده از دارو برای درمان تیک عصبی باید فقط تحت نظر پزشک انجام شود. داروهای مختلفی برای درمان این عارضه قابل استفاده است و معمولاً پیشبینی میزان پاسخ به هر یک مشکل است. اولین دارویی که معمولاً به این منظور تجویز میشود هالیپریدول (داروی ضد روانپریشی) است. علاوه بر آن رسپریدونها نیز به این منظور استفاده میشوند. این داروها ضد روانپریشی و غیر محرک هستند که برای درمان اختلال نقص توجه و بیشفعالی تجویز میشوند. از جمله این داروها میتوان به اتوموکستین و گوانفاسین اشاره کرد. بعضی از بیماران همچنین ممکن است با استفاده از داروهای ضد افسردگی نتایج مثبت نشان دهند.
این داروها لازم است که در کمترین دوز تجویز شوند تا از عوارض جانبی آنها پیشگیری شود. عوارض جانبی داروهای مختلف متفاوت است اما به صورت کلی شامل افزایش وزن، سرگیجه، مشکلات خواب، مشکلات گوارشی و سردرد میباشد. در برخی موارد نادر عوارض جانبی میتواند شدیدتر از اختلال تیک عصبی باشد، که در این شرایط توصیه میشود که از سایر روشها برای درمان تیک عصبی استفاده شود.
درمان تیک عصبی با مشاوره روانشناسی
در جلسات روانشناسی معمولاً از معکوس سازی عادت برای درمان استفاده میشود؛ به این ترتیب که محرک شروع تیک عصبی شناخته میشود. در غالب موارد این محرک فشار و تنش است که تنها با تیک عصبی کاهش پیدا میکند. زمانی که بیمار علت تیک را شناسایی کند، میتواند در ادامه یاد بگیرد که زمان احساس فشار و تنش برای خالی کردن خود رفتار دیگری بروز دهد. علاوه بر آن روانشناس با استفاده از درمان معکوس سازی عادت به بیمار کمک میکند که عوامل استرسزا که میتواند شدت تیک عصبی را افزایش دهد، شناسایی کرده و با استفاده از راهکارهای مناسب با این عوامل مواجه شود. درمان معکوس سازی عادت در هر دو گروه کودکان و بزرگسالان کارآمد است و معمولاً بعد از حدود شش هفته بین ۱۷ تا ۵۰ درصد از میزان شدت تیک عصبی کاسته میشود.
غالباً به اشتباه تصور میشود که اگر شخصی تیک عصبی خود را شناسایی کند و برای برطرف کردن آن تلاش کند، تیک مذبور شدیدتر خواهد شد. این در حالی است که مطالعات بی شماری عکس این موضوع را نشان داده است.
درمان تیک عصبی با تغییر رژیم غذایی
مطالعات انجام شده بر بررسی ارتباط میان رژیم غذایی و اختلال تیک بسیار محدود است. اکثر پزشکان به بیماران خود توصیه میکنند که تنها به تغییر رژیم غذایی برای درمان تیک عصبی اکتفا نکنند. با این حال مصرف بعضی از مواد غذایی و اجتناب از بعضی دیگر، بدون هیچ عارضه جانبی، در کاهش شدت تیک میتواند مفید واقع شود.
اسید چرب امگا ۳:
اگرچه مصرف امگا ۳ در کاهش تیک عصبی تأثیر چندانی ندارد، اما مصرف این ماده میتواند در کاهش اختلالات مرتبط با تیک مؤثر باشد. به طور مثال معمولاً کودکانی که تیک عصبی دارند، مبتلا به اختلال نقص توجه – بیش فعالی نیز هستند که مصرف امگا ۳ در کاهش آن مؤثر است.
منیزیوم و ویتامین B6:
در یک مطالعه در سال ۲۰۰۸ نشان داده شد که کودکان مبتلا به سندروم توره (سندرمی که با تیک عصبی همراه است) مصرف مکملهای منیزیوم و ویتامین B6 نتایج مثبتی به همراه داشته است. البته در این مطالعه تعداد نمونههای کمی مورد بررسی قرار گرفته است. با این حال با توجه به این که مصرف این مکملها عارضه جانبی ندارد، میتواند به عنوان گزینه درمانی در نظر گرفته شود. مواد غذایی غنی از این ترکیبات شامل سبزیجات سبز، حبوبات، غلات، میوه، ماهی و آجیل میباشد.
اجتناب از کافئین، شکر و نوشابه:
یک مطالعه با جامعه آماری کم تأثیر مصرف بعضی مواد را بر افزایش شدت تیک مورد بررسی قرار داده است. در این مطالعه نشان داده شده که مصرف نوشابه، قهوه، چای، نگهدارنده، شکر تصفیه شده و شیرین کنندههای مصنوعی به دلیل افزایش سطح دوپامین در مغز میتواند با افزایش شدت اختلال تیک همراه باشد.
البته قبل از این مطالعه نیز، اکثر پزشکان به کسانی که مبتلا به اختلال تیک بودند توصیه میکردند که از مصرف کافئین اجتناب کنند. با این حال این مطالعه برای اولین بار ارتباط میان مصرف شکر و شیرین کنندههای دیگر را با شدت تیک عصبی نشان داد. این موضوع نشان میدهد که لازم است مطالعات بیشتری در این زمینه انجام شود.
همان طور که قبلتر گفته شد تغییر رژیم غذایی نمیتواند اختلال تیک عصبی را درمان کند. با این حال بهبود تغذیه و وضعیت گوارش میتواند برای بهبود این اختلال کمک کننده باشد. اگر به بعضی مواد غذایی مانند گلوتن، لبنیات یا رنگهای غذایی حساسی دارید، بهتر است که در طول دوره درمان از مصرف این مواد اجتناب کنید.
درمان تیک عصبی با تغییر سبک زندگی
در مواردی که اختلال تیک ملایم باشد، انجام یکسری تمرینات ریلکسیشن یا ورزش کمک کننده است. این تمرینات در کاهش استرس بیمار نقش مؤثری داشته و باعث میشود که فرد تصور مثبتتری نسبت به روند درمانی خود داشته باشد.
با بی نظمی و شلختگی همسر چه کنیم؟
/در روانشناسی خانواده /توسط سرای مشاورتعریف نظم برای اشخاص مختلف متفاوت است. شاید شنیده باشید که نظم برای بعضی از افراد در بینظمی تعریف میشود. تفاوت در نیاز به نظم و سازماندهی در بین کسانی که هم خانه هستند مشکلات بسیاری ایجاد میکند. این مسئله در بین زوجین نیز شایع است. شما ممکن است از خیلی جهات با همسر خود تفاهم داشته باشید، اما زمانی که به نظم و مرتب کردن وسایل برسید، شاهد اختلاف نظر بسیاری شوید. غالبا خانمها بر این عقیده هستند که بیشتر کارهای خانه را آنها انجام میدهند؛ این در حالی است که آقایان نیز اظهار میدارند در کارهای خانه به اندازه مساوی سهیم هستند.
این اختلاف نظرها سبب ایجاد بحث و درگیری در میان زوجین میشود. به همین منظور در این مقاله در خصوص راهکارهای مقابله با بی نظمی و شلختگی همسر صحبت شده است.
راهکارهای مقابله با بی نظمی و شلختگی همسر
این مسئله که روزانه با شلختگی همسرتان مواجه شوید، میتواند بسیار خسته کننده باشد، اما غر زدن و شکایت کردن مداوم تاثیری ندارد و فقط آرامش خانه را برهم زده و میان شما و همسرتان فاصله میاندازد. در این بخش به کمک مشاورین خانواده راهکارهایی برای مقابله با شلختگی همسر ارائه شده است.
سعی کنید از دید همسرتان به قضایا نگاه کنید
خیلی آسان است که روزانه از شلختگی همسرتان شکایت کنید اما راه کار بهتر این است که سعی کنید از دید او به مسائل نگاه کنید. شاید همسر شما شیفت شب کار میکند و در روز به استراحت و سایر وظایفش میپردازد. شاید همسر شما نمیخواهد باعث آزارتان شود و فقط حساسیت کمتری نسبت به بینظمی داشته و به اندازه شما متوجه به هم ریختگی نمیشود. به این موضوع نیز دقت داشته باشید که خانمها نگاه ریزبین و دقیقتری نسبت به آقایان دارند که این مورد در تقسیم بندی کارها بهتر است در نظر گرفته شود. سعی کنید بدون قضاوت به مشکلاتتان نگاه کنید.
یک لیست از مسائلی که شما را آزار میدهد، تهیه کنید
ممکن است همسر شما مهارت ضعیفی در تا زدن لباس داشته باشد یا هیچوقت سینک ظرفشویی را خالی نکند، اما در انجام سایر کارهای خانه ماهر باشد. یک لیست از کارهایی که همسرتان در آنها ناتوان است و یک لیست از کارهایی که به خوبی انجام میدهد، تهیه کنید. با انجام این کار تمرکزتان از نقاط منفی همسرتان برداشته شده و در برخورد با او صبر بیشتری نشان میدهید. شما باید به نظر همسر خود نیز احترام بگذارید. چرا فقط خواسته شما باید اجرا شود؟ چه کسی میتواند بگوید که چه سطح از تمیزی قابل قبول است؟ معیار انسانها در خصوص تمیزی با یکدیگر فرق دارد. شما باید به دنبال راه حلی باشید که برای هر دو نفر شما راحت و راضی کننده باشد.
یک زمان مشخص برای صحبت تعیین کنید
از آن جایی که شما با یکدیگر زندگی میکنید ممکن است این مسئله بیهوده به نظر برسد. اما کارشناسان بر این باور هستند که تعیین یک زمان هفتگی یا ماهانه برای صحبت کردن در خصوص شرایط میتواند بسیار مفید باشد و سبب شود که افراد احساسات و نیازهای خود را در عصبانیت و به یک شکل نامناسب ابراز نکنند. شما باید با یکدیگر در آرامش صحبت کنید و به یک سناریو برسید که برای هر دو نفر شما راضی کننده باشد. اگر بتوانید در خصوص بی نظمی و شلختگی همسرتان به راحتی صحبت کنید، در خصوص سایر مشکلات نیز میتوانید به یک راه حل مناسب برسید.
برای تمیز کردن خانه کمک بگیرید
شما میتوانید یک بار در ماه از نیرو خدماتی کمک گرفته تا در تمیز کردن خانه به شما کمک کند. زوجین در ابتدای زندگی علاقه دارند که کارهای خانه را خودشان به تنهایی انجام دهند اما کمک گرفتن از بیرون به خصوص برای نظافتهای کلی میتواند مفید باشد و مشکل شما را کمتر کند.
تشویق یکدیگر را فراموش نکنید
ممکن است همسر شما با خواسته شما مبنی بر رعایت بیشتر نظم موافق باشد و برای رسیدن به آن تلاش کند. در این شرایط شما باید در نظر بگیرید که تغییر کردن بسیار مشکل است؛ پس هر قدم کوچکی که همسرتان بر میدارد ببینید و به خاطر آن تشکر کنید. زمانی که همسر شما دیده شود و از جانب شما مورد تحسین قرار بگیرید، انگیزه بیشتری برای تغییرات بیشتر پیدا میکند. تغییر یک شبه انجام نمیشود، پس کمی صبور باشید و در این زمان به همسرتان انگیزه کافی برای تغییرات بیشتر بدهید.
دقیقتر نگاه کنید
خودتان را بهتر ببینید. دقت کنید که به چه دلیل بی نظمی و شلختگی همسرتان شما را آزار میدهد. شاید شما دچار اختلال وسواس باشید که این اختلال در مسائل دیگر زندگی شما نیز سبب ایجاد مشکل شده باشد. به طور مثال ممکن است شما علاوه بر نظم، عجول نیز باشید یا انتظارات بیش از حد از خودتان داشته و مدام خودتان را قضاوت کنید. از طرف دیگر به رفتارهای همسرتان نیز نگاه دقیقتری داشته باشید. شاید والدین همسرتان به او هیچوقت کاری محول نکرده باشند و این موضوع سبب شده که وی احساس مسئولیت کمی داشته باشد. علت رفتار و احساس خود و همسرتان را پیدا کنید. هر رفتار همسرتان نشان دهنده این نیست که اهمیت کمی به شما میدهد یا خواسته شما را در نظر نمیگیرد. زمانی که به شناخت بیشتری از خودتان و همسرتان برسید، راحتتر میتوانید او را درک کنید و قضاوت کمتری داشته باشید.
از مشاور خانواده کمک بگیرید
اگر هیچ کدام از موارد گفته شده برای شما مفید واقع نشود و بی نظمی و شلختگی همسرتان همچنان شما را آزار دهد، میتوانید از یک متخصص و مشاور خانواده کمک بگیرید. مشاور خانواده به بررسی الگوهای روابط میان اعضا و نقش هر یک از زوجین میپردازد و از نقاط قوت شخصیتی هر یک برای برطرف کردن مشکل پیش آمده بهره میبرد. گاهی اختلافات میان زوجین به هیچ نتیجهای نمیرسد و در نهایت هر یک از زوجین تنها به خودشان حق میدهند. در این شرایط شنیدن نظرات یک شخص متخصص و بیطرف میتواند بسیار کمک کننده باشد.
دوستی فقط برای رابطه جنسی
/در روانشناسی روابط /توسط سرای مشاورگاهی ما در روابطی قرار میگیریم که نمیدانیم هدف از آن چیست یا به چه سمتی پیش میرود. شاید ما از احساس خود مطمئن باشیم اما ندانیم که طرف مقابل چه فکری دارد؛ مخصوصا زمانی که حرف و عمل او با هم تطبیق نداشته باشد. در این زمان ممکن است گیج شویم و ندانیم که چه رویکردی را در پیش بگیریم.
گاهی اوقات دخترها زمانی که با پسری وارد رابطه هستند، دچار تردید میشوند که آیا طرف مقابل دنبال یک رابطه واقعی و بلند مدت است یا فقط میخواهد کمی خوش بگذراند. در این مقاله در خصوص تفاوت دوستی فقط برای رابطه جنسی یا از روی هوس با رابطه عاشقانه صحبت شده است تا افراد بهتر بتوانند موقعیت خود را ارزیابی کرده و تصمیم گیری بهتری داشته باشند.
نشانههای دوستی فقط برای رابطه جنسی
اگر احساس خوبی به رابطه خود ندارید و فکر میکنید که پارتنرتان شما را فقط برای رابطه جنسی میخواهد، نشانههای زیر را مورد بررسی قرار دهید:
دوست نبودن
علاوه بر عشق، دوستی نیز در یک رابطه خوب بسیار حائز اهمیت است. زمانی که شخصی فقط خواستار رابطه جنسی باشد، کم پیش میآید که شما را به عنوان یک دوست در نظر گرفته و در خصوص مسائل و احساسات خود با شما صحبت کند. در دوستی فقط برای رابطه جنسی اکثر مکالمات حول محور مسائل جنسی میباشد. این در حالی است که در یک رابطه عاشقانه، افراد علاوه بر این که یکدیگر را دوست دارند، نزدیکترین دوست یکدیگر نیز هستند.
احساس نارضایتی
زمانی که دو نفر عاشق هستند، ارتباط نزدیک جسمانی باعث میشود احساس کامل شدن داشته باشند. این که بعد از رابطه جنسی احساس پوچی داشته باشید یا حس کنید که چیزی کم میباشد، نشانه خوبی نیست. اگر شما به طرف مقابلتان علاقه دارید اما همزمان احساس نارضایتی میکنید، بهتر است که در خصوص افکار خود با پارتنرتان صحبت کنید و نگرانیهای خود را با او درمیان بگذارید.
نبود پیوند احساسی
آیا زمانی که ناراحت هستید یا نیاز به کمک دارید، طرف مقابلتان در دسترس نیست و برای شما وقت کافی نمیگذارد؟ اگر پارتنرتان به شما توجه کافی ندارد و تنها در زمان رابطه جنسی به شما توجه نشان داده و علاقهمند به نظر میرسد، میتواند نشان دهنده این باشد که پیوند عاطفی میان شما وجود نداشته و شما برای او تنها جذابیت جنسی دارید. البته شما نباید بر اساس یک روز یا یک مورد قضاوت کنید، بلکه رابطه خود را به صورت کلی مورد بررسی قرار دهید.
نرفتن سر قرار
اگر قرارهای شما همیشه در خانه باشد و برای آخر هفته و تعطیلات برنامهای نداشته باشید، احتمالا رابطه شما بیش از اندازه به رابطه جنسی وابسته است. آیا شما بیشتر وقت خود را در رخت خواب میگذرانید؟ آیا نظر طرف مقابلتان در مورد یک قرار ایدهآل زمانی است که در خانه هستید؟ شاید این موضوع دو طرفه باشد اما اگر شما بارها خواستهاید که بیرون بروید اما طرف مقابلتان هر بار بهانهای آورده، بهتر است بیشتر در مورد نوع رابطهتان فکر کنید.
معرفی نکردن شما به دوستان و نزدیکان
در یک رابطه سالم و جدی معمولا بعد از گذشت مدت زمانی افراد یکدیگر را به دوستان و نزدیکانشان معرفی کرده و به صورت جمعی بیرون میروند و قرار میگذارند. شما در جمع میتوانید تعامل طرف مقابلتان را با اطرافیان ببینید و به شناخت بیشتری از او دست پیدا کنید. اگر پارتنرتان بعد از گذشت زمان علاقهای به معرفی شما به دوستانش نداشته و به تنهایی با آنها وقت میگذراند شاید نشان دهنده این باشد که رابطهاش با شما آنقدر جدی نبوده و تنها از شما رابطه جنسی میخواهد.
این موضوع ممکن است بلعکس نیز باشد؛ یعی زمانی که شما با دوستانتان قرار دارید، اگر از او بخواهید که به شما ملحق شود، او همیشه بهانه بیاورد و علاقهای به بودن در کنار شما نداشته باشد، میتواند نشان دهنده دوستی فقط برای رابطه جنسی باشد.
عدم علاقه به شناخت بیشتر شما
زمانی که شخص علاوه بر برطرف کردن نیاز جنسی، خواستار برقراری رابطه عاطفی نیز باشد، سعی میکند که شما را بهتر بشناسد. این شناخت به او کمک میکند که رابطه عمیقتری با شما برقرار کند تا بتوانید در کنار یکدیگر احساس صمیمیت و شادی بیشتری را تجربه کنید. او میخواهد بداند که شما روز خود را چگونه گذرانده و چه احساسی داشتهاید. اگر طرف مقابلتان از شما در خصوص حال و روزتان سوالی نمیپرسد و علاقهای به شناخت بیشتر شما ندارد، شاید دوستی شما فقط برای رابطه جنسی باشد.
نپذیرفتن جواب نه
ممکن است شما گاهی انرژی کافی برای برقراری رابطه جنسی نداشته باشید و در جواب درخواست او «نه» بگویید. اگر او عصبانی شود و خواسته شما را نپذیرد احتمالا رابطه شما بیش از اندازه به رابطه جنسی وابسته است. در یک ارتباط سالم هر دو نفر برای برقراری رابطه باید آمادگی داشته باشند. اگر احساس میکنید دفعات بسیاری برخلاف خواسته خود یا تنها برای خوشحال نگه داشتن طرف مقابل تن به رابطه جنسی دادهاید، بهتر است نگاه دقیقتری به رابطه خود داشته باشید.
با یک مشاور صحبت کنید
رابطه جنسی جزئی از یک ارتباط سالم است و اگر طرف مقابل از شما این رابطه را درخواست کند، به این معنا نیست که او شما را فقط برای این مسائل میخواهد. اگر فرد برای برقراری رابطه جنسی با شما مشتاق باشد حتی میتواند نشان دهنده احساس زیاد او به شما باشد. البته باید سایر فاکتورهایی که در بالا آورده شد نیز بررسی شود.
شاید شما به دلیل احساسی که به طرف مقابلتان دارید نتوانید به طور کامل موقعیت خود را ببینید و بهانه و عذرهای او را بپذیرید. در جوامعی که برای رابطه جنسی محدودیت وجود دارد معمولا پسرها و آقایان برای برطرف کردن نیازشان از دخترها سوء استفاده کرده و نقش بازی میکنند. آنها شاید خود را بسیار علاقهمند نشان دهند یا حتی حرف از ازدواج بزنند. شما بهتر است که در این مورد به حرفها توجه نکرده و بیشتر بر رفتار و عمل طرف مقابل تمرکز کنید.
اگر مطمئن نیستید که رابطه شما دوستی فقط برای رابطه جنسی است، میتوانید از یک مشاور کمک بگیرید. مشاور شخصی بی طرف است که به صورت منطقی میتواند به شما برای دیدن بهتر موقعیت و شرایطی که در آن هستید کمک کند. او همچنین در صورت نیاز شما را برای تصمیمگیری جدی آماده میکند و راهکارهایی برای ادامه یا اتمام رابطه ارائه میدهد.
ترس از آینده و درمان آن
/در مشکلات فردی /توسط سرای مشاوراین مسئله قابل انکار نیست که گاهی اوقات شرایط زندگی و تغییرات جامعه به شکلی پیش میرود که احتمال بدتر شدن شرایط و وقوع اتفاقات نامطلوب در آینده قابل پیشبینی است. اما غالبا فکر به اتفاقات احتمالی که ممکن است در آینده رخ دهد از خود اتفاقات سختتر است و باعث ایجاد اضطراب بیشتری میشود. ترس از آینده، احساسی است که به علت فکر کردن به اتفاقات احتمالی آینده ایجاد میشود. شما جسمتان در این لحظه قرار دارد اما فکرتان در آینده است. این فاصله میتواند سبب ایجاد اضطراب، تنش، درگیری و ترس شود. شما میتوانید با چیزی که در حال رخ دادن است مقابله کنید، اما نمیتوانید با خطری که در ذهنتان است بجنگید.
با توجه به تغییرات سریعی که در جامعه کنونی در حال رخ دادن است، افراد بسیاری و به خصوص جوانان دچار ترس از آینده شدهاند. به همین منظور در این مقاله در خصوص ترس از آینده و راه رهایی از آن صحبت شده است.
چه کسانی مستعد ترس از آینده هستند؟
در حیوانات مشخص نبودن شرایط سبب افزایش هوشیاری در آنها میشود، اما در انسانها عدم قطعیت میتواند منجر به نگرانی و ترس شود. اجداد ما انسانهایی بودهاند که ترس از آینده موجب نگرانی و حرکت بیشتر در جهت تامین نیازهایشان شده است و به همین طریق توانستهاند زنده بمانند و نسلشان ادامه پیدا کند. اگر از این منظر به این موضوع نگاه کنیم متوجه میشویم که ما نوادگان انسانهایی هستیم که عدم قطعیت برای آنها ایجاد نگرانی بیشتری کرده است.
افراد معمولا بر این باور هستند که نگرانی میتواند از مواجه شدن با مشکل در آینده جلوگیری کند یا به آنها کمک کند که برای مشکلات احتمالی راه حل مناسب پیدا کنند. بعضی از افراد با عدم قطعیت کمتر از سایرین مشکل دارند و میتوانند حتی وقتی آینده نامشخص است به راحتی زندگی کنند. اما بعضی از افراد این موضوع را به راحتی نمیپذیرند. افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر و اختلال وسواس اجباری معمولا تحمل کمتری نسبت به عدم قطعیت دارند و بیشتر دچار ترس از آینده میشوند.
ترس از آینده در افراد بدبین، خوشبین و واقعگرا
یکی از انواع خطا در پیشبینی آینده حالت مثبت کاذب است که عموما به آن بدبینی گفته میشود. بدبینی به این معناست که فرد زمانی که با عدم قطعیت مواجه میشود، احتمالات و فرضیات بدی را در نظر میگیرد. افراد بدبین آینده را بسیار بدتر از آن چیزی که هست پیشبینی میکنند و همیشه در انتظار خطر و آسیبهای احتمالی هستند. افراد بدبین به دلیل تفکرات منفی خود غالبا نگران هستند و از آن جایی که خود را برای بدترین حالت آماده میکنند، معمولا هیچوقت ناامید نمیشوند.
حالت دیگر خطا در پیشبینی، منفی کاذب میباشد که به آن خوشبینی گفته میشود. منظور از خوشبینی این نیست که فرد نگرش مثبت نسبت به آینده داشته باشد، بلکه به این معنی است که فرد آینده را مثبتتر از چیزی که واقعا هست، ببیند. فرد بسیار خوشبین از خطرات احتمالی آگاه نیست که معمولا به همین دلیل دچار آسیب شده و حتی دیگران به راحتی میتوانند او را فریب دهند.
هر دو این استراتژیها در مواجه شدن با عدم قطعیت، سبب ایجاد مشکلاتی برای فرد میشود؛ در نتیجه بهتر است که به دنبال استراتژی دیگری باشیم که حد متعادل این دو حالت باشد. چیزی که باید به دنبالش باشیم واقعگرایی است. افراد واقعگرا شرایط را همانطور که هست میبیند و کمتر دچار اشتباه در پیشبینی آینده میشوند؛ نه آینده را روشنتر از چیزی که هست میبیند و نه تیرهتر. این افراد تنها زمانی احساس نگرانی میکنند که واقعا اتفاق بدی در جریان باشد. افراد باید بتوانند زندگی را همانطور که هست، ببینند. زندگی میتواند پر از سختی و مشکلات باشد، اما پارادوکس جالب این است که زمانی که تصور کنید زندگی نباید سخت باشد، با هر مشکل و سختی نا امید میشوید، اما زمانی که بپذیرید زندگی سخت است، دیگر مقاومتی وجود نداشته و سختی احساس نمیشود.
درمان ترس از آینده
یکی از واقعیتهای جهان این است که زمان به صورت خطی نیست؛ همه زمانها اعم از گذشته، حال و آینده به صورت همزمان در جریان است. بنابراین، بر این اساس میتوان گفت که تنها لحظهای که وجود دارد زمان حال است. اما متاسفانه ذهن انسان همیشه سعی دارد که از لحظه فرار کند. دیدی که ما به زمان داریم به دلیل سه بعدی بودن نگاه ماست. وقتی که ما به زمان به این شکل نگاه کنیم تصور میکنیم که امکان تغییر گذشته و حتی آینده وجود ندارد زیرا تقدیر مشخص است. در قلب ترس از آینده احساس ناتوانی نهفته است؛ خواستن چیزهایی که فکر میکنیم نمیتوانیم آنها را داشته باشیم؛ یا چیزهایی را نخواهیم که فکر کنیم اجتناب ناپذیر هستند. با این اوصاف برای رهایی از ترس از آینده چه میتوان کرد؟
با هوشیاری به گذشته خود نگاه کنید. وقتی دقیقتر نگاه میکنیم متوجه میشویم که ترس از آینده در واقع ترس از گذشته است. به همین دلیل یک کودک از افتادن از پلهها نمیترسد زیرا در گذشته هرگز افتادن و آسیب دیدن را تجربه نکرده است. افراد تا زمانی که یک شکست عاطفی را تجربه نکنند از تمام شدن رابطهشان نمیترسند. افراد از آینده میترسند زیرا تجربههای ناخوشایندی در گذشته داشتهاند و تصور میکنند که آینده هم مانند گذشته و یا حتی بدتر است. به همین دلیل لازم است که شما با هوشیاری و به عنوان شخص سوم به گذشته خود نگاه کنید تا بتوانید متوجه نقش خود در حوادث رخ داده بشوید. زمانی که بتوانید از گذشته درس بگیرید، دیگر نگران اتفاقات مشابه در آینده نخواهید بود.
اگر فکر میکنید که برای اجتناب از حوادث آینده کاری از دستتان بر میآید، انجام دهید اما اگر فقط صرفا نگران هستید، بهتر است که ذهن خود را خاموش کرده و از لحظه و حال استفاده کنید. فکر کردن به آینده یا مرور خاطرات باعث میشود که موقعیتهای پیش رو خود را نبینید. کمی از صحنه کنار روید و ببینید جریان زندگی چه چیزی سر راهتان قرار میدهد. همیشه نمیتوان برای همه چیز برنامهریزی کرد.
زمانی که افکار فقط در ذهنمان هستند، حد و مرزی نداشته و بزرگتر به نظر میرسند، اما زمانی که راجع به افکار خود به صورت مشخص صحبت میکنیم، حد و مرز آنها مشخص شده و شاید کوچکتر به نظر برسند. از این رو صحبت با یک مشاور یا روانشناس در خصوص ترسهایی که راجع به آینده دارید میتواند به شما کمک کند که واقعبینانهتر به مسائل نگاه کنید. علاوه بر آن در صورتی که ترسهایتان منطقی باشد، مشاور با ارائه راهکارهای مناسب به شما کمک میکند که بهترین عملکرد را در برخورد با آنها داشته باشید.
چگونه حسرت گذشته را نخوریم؟
/در مشکلات فردی /توسط سرای مشاورهمه افراد احساس پشیمانی و حسرت گذشته را در زندگی تجربه میکنند. شاید شما کاری در گذشته انجام دادهاید که به خودتان یا شخصی که دوستش دارید، آسیب زدهاید و به همین دلیل احساس پشیمانی دارید. احساس حسرت گذشته ممکن است برای ساعتها، روزها و هفتهها ادامه پیدا کند و همه جوانب زندگی شما را تحت تاثیر قرار دهد. اما باید گفت که زندگی آنقدر طولانی نیست که زمان بسیاری به حسرت خوردن گذشته سپری شود.
اگر شما در حال حاضر با این احساس دست و پنجه نرم میکنید، در این مقاله به شما کمک میشود که در خصوص احساس پشیمانی نسبت به گذشته و راهکارهای غلبه با آن آشنا شوید.
احساس پشیمانی نسبت به گذشته چیست؟
احساس پشیمانی و حسرت گذشته نوعی احساس منفی و خودآگاه است که به دلیل اشتباهاتی که در گذشته انجام شده، ایجاد میشود. ممکن است شما به این موضوع فکر کنید که تصمیمی که در گذشته گرفتهاید اشتباه بوده یا کاری که در گذشته انجام نشده باعث شده که در حال حاضر زندگی پر باری نداشته باشید.
بسیاری از افراد زمانی که به گذشته فکر میکنند در خصوص بعضی از موارد احساس پشیمانی میکنند. آنها ممکن است فکر کنند که کاش آن نظر خود را مهربانانهتر گفته بودند یا کاش به آن مهمانی رفته بودند. بعضی از پشیمانیها جدیتر هستند و میتوانند منجر به احساس شکست و دلشکستگی شوند.
به هر دلیلی که فرد حسرت گذشته را بخورد، غالبا با احساس ناامیدی و ناراحتی مواجه میشود. بسیاری از ما خاطره مورد نظر را بارها و بارها تکرار میکنیم. در بسیاری از موارد مرور خاطره و اتفاق در ذهنمان از خود اتفاق پیش آمده دردناکتر است. در این حالت با فکر کردن به گذشته آرزو میکردیم که کاش تصمیمات بهتری میگرفتیم.
چه کسی احساس حسرت گذشته را تجربه میکند؟
همه افراد کم و بیش این احساس را تجربه میکنند. ما گاهی با نگاه کردن به ظاهر زندگی افرادی که موفق هستند با خود فکر میکنیم که آنها حسرتی در زندگی ندارند. اما این تفکر کاملا اشتباه است و هر شخص در این دنیا احساس پشیمانی و حسرت را تجربه میکند. البته لازم به ذکر است که سطوح این احساس طبیعتا در افراد مختلف با شرایط متفاوت یکسان نیست.
نظریه ناهمخوانی خودها (sefl-discrepancy)
محققان دریافتند که احساس حسرت گذشته و درد ناشی از آن ریشه در نظریه آقای هیگینز به نام ناهمخوانی خودها دارد. بر اساس این نظریه هر شخص دارای سه خود است. زمانی که این خودها با هم تطبیق نداشته باشند، احساس پشیمانی و حسرت ایجاد میشود.
خود واقعی
خود واقعی بیانگر آن شخصی است که واقعا هستیم و در زندگی روزمره عمل میکنیم. این خود در بر گیرنده نقاط ضعف و قدرت ما میباشد.
خود بایدی
این خود نشان دهنده آن کسی است که فکر میکنیم باید باشیم. شاید خانواده، همسر و دوستانتان از شما میخواهند طور دیگری باشید، اما شما آن گونه نیستید. اما این خواستهها درون شما ریشه دوانده و شما تصور میکنید که باید آن گونه باشید.
خود ایدهآل
خود ایدهآل شخصی است که دوست داریم باشیم. برای بعضی از اشخاص داشتن شغل بهتر و برای بعضی دیگر صبورتر بودن خود ایدهآل آنها را میسازد.
بر اساس تحقیقات انجام شده، زمانی که خود واقعی با خود ایدهآل فاصله زیادی داشته باشد احساس حسرت و پشیمانی بیشتری ایجاد میشود. اما زمانی که خود واقعی و خود بایدی تفاوت دارد، احساس پشیمانی ایجاد شده ضعیفتر است و در بسیاری از موارد قابل جبران میباشد.
چگونه میتوان بر احساس حسرت گذشته غلبه کرد؟
احساس حسرت گذشته و مرور خاطرات باعث ایجاد ناراحتی و استرس میشود و در نهایت سلامت روانی و فیزیکی شما را بر هم میزند. احساس حسرت گذشته میتواند سبب ایجاد افسردگی، اضطراب، اختلالات شخصیتی، افزایش وزن، افزایش کورتیزول و بیماریهای قلبی شود.
برای جلوگیری از ایجاد مشکلات ذکر شده و غلبه بر احساس حسرت راهکارهای زیر پیشنهاد میشود:
برای اصلاح اشتباه خود قدم بردارید
گاهی اوقات اشتباهات قابل جبران هستند. به طور مثال اگر شما یک شغل اشتباه را برای خود انتخاب کردهاید میتوانید به جای حسرت خوردن به دنبال شغل جدیدی باشید یا اگر حرفی زدهاید که باعث رنجش کسی شده میتوانید به آسانی عذرخواهی کنید.
البته گاهی اوقات بعضی اشتباهات قابل جبران نیستند که برای غلبه بر حس پشیمانی ناشی از آنها از روشهای دیگر میتوان کمک گرفت.
در گذشته غرق نشوید
از فکر کردن زیاد و مرور خاطرات اجتناب کنید. این حرف شاید سخت به نظر برسد یا حتی با خودتان فکر کنید که شدنی نیست. اما زمانی که بدانید شما ورای افکار خود هستید و نباید خود را به ذهنتان محدود کنید، این کار راحتتر انجام میشود. علاوه بر آن تکنیکهایی نظیر یوگا به شما کمک میکند که بیشتر در لحظه باشید و در گذشته سیر نکنید.
خودتان را ببخشید
همه افراد اشتباه میکنند. اگر ما کامل بودیم در این زندگی قرار نمیگرفتیم. این زندگی بستر تجربه است و تا اشتباهی انجام نشود، تجربهای هم صورت نمیگیرد. پس دست از سرزنش خود بردارید و خودتان را همان طور که هستید، ببینید و بپذیرید. در نظر داشته باشید که با هر چیزی بجنگید خود را در همان اندازه نگه میدارید. اگر در گذشته به خاطر عجول بودنتان اشتباهاتی کردهاید، حسرت نخورید و سعی نکنید با عجول بودن خود بجنگید زیرا در این شرایط این مشکل شما بهتر نمیشود. خودتان را همان طور که هستید ببینید و ببخشید.
از اشتباه خود درس بگیرید
همیشه به ما گفتهاند که نباید اشتباه کنیم، اما این یک آموزش غلط است که باعث میشود ما راکد و وابسته باقی بمانیم یا نتوانیم خود را به خاطر اشتباهاتمان بپذیریم. اشتباه کردن امری اجتناب ناپذیر است و انسان جایز الخطا است. اما نکته حائز اهمیت این است که یک اشتباه برای بار دوم تکرار نشود. برای این که اشتباه خود را تکرار نکنید لازم است که با هوشیاری به وقایع نگاه کرده و از آنها درسهای لازم را بگیرید. بنابراین اشتباه کردن امری طبیعی است اما یک اشتباه را دوباره تکرار کردن حماقت است.
اهداف جدید مشخص کنید
یکی دیگر از راههای غلبه بر حسرت گذشته تعیین اهداف جدید به خصوص در زمینهای است که به خاطر آن پشیمان هستید. میتوانید اهداف کوتاه مدت برای خود مشخص کنید و قدم به قدم برای رسیدن به خواسته نهایی خود حرکت کنید. شما حتی اگر در اندوه و ندامت باشید زندگی دلش به حال شما نمیسوزد؛ پس دست از ناله و جنگ با زندگی بردارید و به جای آن در جریان زندگی به سمت جلو حرکت کنید. موفقیتهای جدید به شما کمک میکند که ناکامیهای گذشته را از یاد ببرید.
با یک روانشناس صحبت کنید
شاید مشکلاتی که در گذشته برای شما اتفاق افتاده ریشه در مشکلات فردی شما داشته باشد. شاید شما احساس مسئولیت نسبت به زندگی ندارید، یا دچار افسردگی هستید. شاید اضطراب شما باعث میشود که برای انجام خواستههای خود قدم بر ندارید. شاید اعتماد به نفس پایینی دارید و به همین خاطر روابط عاطفی شما با شکست مواجه میشود. صحبت با یک روانشناس به شما کمک میکند که خودتان را بهتر ببینید و در جهت اصلاح نقطه ضعفهای خود قدم بردارید تا اتفاقات بهتری را در آینده رقم بزنید.
در اولین دیدار چه بگوییم
/در روانشناسی روابط /توسط سرای مشاوربرای موقعیتهایی مانند اولین دیدار که ممکن است با استرس و هیجان همراه باشد معمولا این سوالات پرسیده میشود که چه بپوشیم؟ کجا برویم؟ یا چه حرفهایی بزنیم؟ چه شما طلاق گرفته یا یک جدایی را پشت سر گذاشته باشید و یا علاقهمند به آشنا شدن با اشخاص جدید باشید، مواردی که در این مقاله گفته شده به شما کمک میکند که بتوانید مکالمه موثری در دیدار اول برقرار کنید.
در قرار اول چگونه صحبت کنیم؟
کارشناسان بر این باور هستند که یکی از مواردی که سبب کاهش استرس در دیدار اول میشود، داشتن برنامه از قبل تعیین شده است. این موضوع به این معنی نیست که شما صحبتهای خود را بر کاغذ یادداشت کنید، بلکه فقط لازم است که شما یک برنامه کلی داشته باشید. شاید رعایت پیشنهادهای زیر به شما کمک کند که این قرار اولتان به آخرین تجربه دیدار اول منجر شود.
میان خود و طرف مقابلتان به دنبال اشتراک باشید
شاید شما قبل از اولین دیدار متوجه اشتراکاتی نظیر تحصیلات یا شغل مرتبط با طرف مقابلتان شده باشید اما مهم است که در سایر موارد نیز به دنبال ارتباط و اشتراک بگردید. سعی کنید که میان تجربهها و علاقهمندیهای خود و طرف مقابلتان ارتباط ایجاد کنید.
اطلاعات خود را در خصوص مواردی که از قبل میدانید گسترش دهید
در خصوص مواردی که از قبل میدانید، مانند رشته تحصیلی یا فعالیتهای متفرقه، سوال بپرسید. به طور مثال اگر میدانید که طرف مقابلتان در زمینههای هنری فعالیت میکند، از او بپرسید که چند وقت است که فعالیت خود را شروع کرده؟ و یا به چه دلیل به این زمینه علاقهمند است؟ یا اگر دوست مشترکی شما را به هم معرفی کرده، در خصوص این موضوع که هر یک چگونه با آن دوست مشترک آشنا شدهاید صحبت کنید.
از اطراف خود کمک بگیرید
اگر مطمئن نیستید که چگونه یک موضوع صحبت را شروع کنید، میتوانید از اطراف خود کمک بگیرید. به طور مثال اگر با او به کافی شاپ رفتهاید، از او بپرسید که آیا قبلا به این کافه آمده؟ یا کافه خاصی هست که او بیشتر اوقات به آن جا برود؟ به این ترتیب میتوانید صحبت خود را به غذا، منطقه، شهر یا مسافرت گسترش دهید.
از او نپرسید که شغلش چیست
دیدار اول بهتر است به علاقهمندیها اختصاص داده شود. به جای پرسیدن سوال معمول که شغلش چیست، از او بپرسید که به طور مثال چرا این شغل را انتخاب کرده؟ یا چه موقع فهمیده که دوست دارد در این زمینه فعالیت کند؟ این شیوه کمک میکند که به میزان بیشتری با شخصیت طرف مقابلتان آشنا شوید. در این مثال شما بیشتر با نوع تفکر طرف مقابل آشنا میشوید تا این که فقط بدانید که شغلش چیست.
به این موضوع توجه کنید که او چقدر از شما سوال میپرسد
برای این که متوجه شوید که چقدر طرف مقابل شما خود محور است به این نکته توجه کنید که آیا از شما سوال میپرسد؟ یا زمانی که در حال پاسخ دادن هستید، به آرامی گوش میدهد یا میخواهد سریعا دوباره در مورد خودش صحبت کند؟ البته به این موضوع نیز توجه داشته باشید که استرس قرار اول ممکن است سبب شود که فرد در بهترین حالت خود نباشد؛ بنابراین اندکی فرصت دهید و سریع قضاوت نکنید.
به جوابهای او به دقت گوش کنید
جوابهایی که طرف مقابل به سوالات شما میدهید، میتواند بیانگر خود واقعی او باشد. به طور مثال اگر از او پرسیدید که چه مدت به دنبال آشنایی با فرد جدیدی بوده و او پاسخش این بود که “آدمهای احمق زیاد شده” به جای این بگوید “من با اشخاص خوبی آشنا شدهام اما متاسفانه آنها برای من مناسب نبودند”، میتوانید این را به عنوان یک معیار خوب برای سنجش شخصیت او در نظر بگیرید.
علاوه بر آن به این موضوع توجه کنید که او به چه میزان سعی در مقصر نشان دادن افراد و شرایط برای نرسیدن به اهداف خود دارد. این موضوع میتواند نشان دهنده این باشد که در یک رابطه طولانی مدت او در نهایت شما را برای مشکلات خود مقصر نشان میدهد.
در خصوص استعدادهایش سوال بپرسید
از او بپرسید که در چه زمینهای استعداد دارد و زمانی که پاسخ میدهد به این موضوع دقت کنید که به چه میزان در زندگی احساس مسئولیت میکند؟ آیا او فردی است که به دنبال استعدادهایش رفته یا منتظر است که موفقیت در خانهاش را بزند؟
درباره دوستان و خانوادهاش سوال کنید
شما میتوانید خیلی ساده از او بخواهید که کمی در خصوص خانوادهاش صحبت کند یا از او بپرسید که آیا دوست صمیمی و قدیمی دارد؟ اگر همه دوستان صمیمی او جدید باشند، ممکن است نشانه خیلی خوبی نباشد، مگر این که به تازگی محل زندگی خود را تغییر داده باشد.
نظر او را درمورد “زندگی خوب” بپرسید
همه ما یک توصیف کلی از زندگی خوب در نظر داریم. برای بعضی از افراد خریدن خانه، تشکیل زندگی یا موفقیت در حرفه بیانگر یک زندگی خوب است. از او در این خصوص سوال بپرسید. میتوانید سوال خود را این گونه مطرح کنید که چه تغییر یا اتفاقی میتواند سبب شود که دو سال دیگر اگر باز هم در این مکان قرار بگیرد، بگوید که “همه چیز خیلی عالی پیش میرود”. نکتهای که در اینجا حائز اهمیت است این است که آیا مواردی که از نظر او مشخص کننده یک زندگی خوب است با چیزهایی که شما به دنبالشان هستید همخوانی دارد؟
یک سوال فلسفی را امتحان کنید
درکی که ما از فلسفه زندگی داریم معمولا ریشه تمام تصمیماتی است که میگیریم. میتوانید این گونه صحبت خود را شروع کنید که او هدف از این مرحله زندگی را چه میداند؟ آیا او به زندگی پس از مرگ اعتقادی دارد؟ کمک به دیگران چقدر برایش مهم است؟
در خصوص مواردی که برایتان مهم است صحبت کنید
هر یک از ما عقایدی داریم که برایمان حائز اهمیت است. به طور مثال شاید شما بر این عقیده باشید که هزینههای زندگی مشترک باید بر عهده طرفین باشد و چیزی غیر از این را نپذیرید. اگر این موضوع برایتان بسیار مهم است حتما آن را در دیدار اول پیش بکشید.
خلاق باشید
از خودتان بپرسید که قرارتان چگونه پیش میرود؟ آیا از شرایط خود راضی هستید؟ آیا شخص مقابلتان جذاب به نظر میرسد؟ خوش گذشتن در قرار اول بسیار مهم است.
دیدار اول برای بررسی اشتراکات کلی است. به روشی خلاقانه متوجه شوید که آیا به صورت کلی مناسب هم هستید. میتوانید این سوالات را امتحان کنید. غذای مورد علاقهات چیست؟ چه فیلمی را دوست داری چندین بار ببینی؟ کاری که تقریبا همه انجام داده ولی تو تا به حال نکردهای چیست؟
به یاد داشته باشید که میتوانید هر زمان قرار را تمام کنید
وقت شما بسیار با ارزش است. اگر در اولین قرار فکر میکنید که تحت هیچ شرایطی شخص مقابل برای شما مناسب نیست، از او عذرخواهی کرده و بگویید از ملاقاتش خوشحال شده ولی متاسفانه باید جای دیگری بروید. شما نباید خجالت بکشید زیرا شما بدهی به طرف مقابل ندارید. تنها چیزی که باید در نظر بگیرید احترام است که همیشه نیز یک راه محترمانه برای پایان قرار وجود دارد.
نحوه برخورد با انسان های خودشیفته
/در مشکلات فردی /توسط سرای مشاورهمه ما به گونهای خودشیفته هستیم. انسان از ابتدای تولد توجهش به خود و نیازهایش بوده که البته این موضوع با افزایش سن و تجربه عشق به دیگری، به آهستگی کمتر میشود. اما در بعضی از افراد نه تنها خودشیفتگی به مرور زمان کمتر نمیشود، بلکه به شکل یک الگوی رفتاری درآمده و تبدیل به اختلال میشود.
ما معمولا به افرادی که خودمحور و خودخواه هستند اصطلاحا خودشیفته میگوییم، اما باید گفت که خودشیفتگی نوعی اختلال شخصیتی است که توسط فرد متخصص در زمینه سلامت روان یا روانشناس تشخیص داده میشود. علائم بارز اختلال شخصیت خود شیفته (در واقعیت یا تخیل) شامل میل به تحسین شدن و عدم حس همدردی با دیگران میباشد که از اوایل بزرگسالی شروع میشود. اختلال شخصیت خودشیفته که به آن نارسیستی نیز گفته میشود، تقریبا در یک درصد جوامع وجود دارد و معمولا در آقایان بیشتر از خانمها شایع است.
در این مقاله در خصوص اختلال شخصیت نارسیستی و نحوه برخورد با انسانهای خودشیفته صحبت شده است.
علائم خودشیفتگی
راهنمای آماری و تشخیصی اختلالات روانی (DSM)، نه ویژگی برای افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته بیان میکند که اگر حداقل پنج مورد از آن در رابطه با فردی صدق کند، میتوان برای آن فرد تشخیص خودشیفتگی داد:
این ویژگی در افراد خودشیفته سبب میشود که آنها پر ادعا به نظر برسند. آنها ممکن است تصور کنند که دیگران قدر آنها را به اندازه کافی نمیدانند و به اندازه کافی برای آنها ارزش قائل نمیشوند. در کارهای گروهی نیز معمولا بر این باور هستند که خودشان بیشتر از دیگری تلاش کرده و نقش بیشتری در اتمام کار داشتهاند.
این افراد در تصوراتشان خود را با اشخاص مشهور و بالا مرتبه مقایسه میکنند.
این افراد تصور میکنند که نیازهایشان با انسانهای دیگر متفاوت است. آنها تنها با افرادی با منزلت اجتماعی بالا معاشرت میکنند یا تنها به مراکزی مراجعه میکنند که خدمات آنها را در شأن خود بدانند. معاشرت آنها با افرادی که معمولا از آنها بالاتر هستند باعث میشود که حس مهم بودن و ارزشمندی بیشتری پیدا کنند.
اعتماد به نفس افراد خودشیفته معمولا شکننده است. آنها ممکن است تصور کنند که چقدر خوب پیش میروند و به اندازه کافی توجه دیگران را در اختیار دارند، اما اگر توجه مورد نظر خود را دریافت نکنند، به شدت اعتماد به نفسشان را از دست داده و احساس حقارت میکنند. آنها به توجه و تحسین از سمت دیگران نیازمند هستند. در همین راستا آنها معمولا دوست دارند که ورودشان با استقبال گرم همراه باشد.
زمانی که دیگران به خواستهها و نیازهای آنها توجه کافی نشان نمیدهند، بهشدت عصبانی میشوند.
افراد خودشیفته معمولا با کسانی دوستی میکنند یا با کسی وارد رابطه عاشقانه میشوند که به آنها در رسیدن به خواستهشان کمک کند یا مقبولیت اجتماعی داشته و به آنها در افزایش اعتماد به نفسشان یاری رساند.
این افراد معمولا تصور میکنند که دیگران در خصوص مشکلاتشان بیش از حد و با جزئیات غیر ضروری صحبت میکنند و در این شرایط کم حوصله و عصبی میشوند. آنها بدون در نظر گرفتن احساسات دیگران کارهایی را که فکر میکنند درست است، انجام میدهند.
این افراد اگرچه در خصوص دستاوردهای خود بزرگنمایی میکنند اما معمولا درگیر این موضوع میشوند که ممکن است دیگران به آنها حسادت کرده و حس بد آنها بر زندگیشان تاثیر بگذارد.
به طور مثال ممکن است این افراد از بیادبی گارسون شاکی شوند و در ذهنشان بسیاری از افراد را خنگ و احمق تلقی کنند.
دیگر علائم خودشیفتگی:
همان طور که گفته شد اعتماد به نفس این افراد بسیار آسیب پذیر است و اگر کسی از آنها انتقاد کند یا در موضوعی شکست بخورند بسیار احساس تحقیر میکنند، اگرچه این احساس را معمولا بروز نمیدهند. آنها غالبا در روابطشان با افراد دچار مشکل شده و احساس میکنند که احترام کافی را دریافت نمیکنند. معمولا این افراد در مسائل کاری به دلیل ترس از شکست و رقابت دچار مشکل میشوند. زمانی که نیازهای آنها برآورده نشود، ممکن است دورههایی از افسردگی داشته باشند اما زمانی که توجه و تحسین کافی دریافت کنند، وارد دوره سرخوشی میشوند. این اختلال معمولا میتواند با بیاشتهایی عصبی یا سوء مصرف مواد مخدر همراه باشد.
سایر اختلالات شخصیتی ممکن است با اختلال شخصیت خودشیفته اشتباه شوند. وجه تمایز اختلال شخصیت خودشیفته را از اختلال شخصیت مرزی، ضد اجتماع و اختلال شخصیت نمایشی میتوان به ترتیب مهرطلبی، بیعاطفگی و عشوهگری دانست که در اختلال شخصیت خودشیفته وجود ندارد. علاوه بر آن میان اختلال شخصیت خودشیفته و اختلال وسواس اجباری نیز اشتراکاتی وجود دارد؛ به این صورت که افراد مبتلا به این اختلالات کمالگرا بوده و بر این باور هستند که دیگران کارها را به اندازه آنها نمیتوانند به خوبی انجام دهند. اما وجه تمایز این دو اختلال این است که برخلاف افراد مبتلا به اختلال وسواس اجباری که مرتب خودشان را قضاوت میکنند، افراد خودشیفته گاها بر این باور هستند که به ایدهآل رسیدهاند.
انواع اختلال شخصیت خودشیفته
بعضی از منابع افراد خودشیفته را به دو دسته تقسیم بندی میکنند:
خودشیفته آسیب پذیر
این دسته از خودشیفتهها بسیار درونگرا بوده، در جمع احساس راحتی نداشته و خجالتی میشوند. البته این افراد خجالت و اعتماد به نفس پایین خود را با نقاب غرور یا بی علاقگی پنهان میکنند. این افراد به دلیل ترسی که از طرد شدن توسط پارتنرشان دارند، سعی میکنند که از خودشان در برابر او محافظت کرده و بر خواستهها و نیازهای خودشان تمرکز کنند.
خودشیفته بزرگنما
این دسته از افراد خودشیفته درون گرا نبوده و در جمع سعی به جلب توجه و تحسین میکنند. آنها برایشان احساس و خواسته دیگران اهمیتی ندارد و حتی برایشان مهم نیست که مغرور و خودشیفته به نظر برسند. این دسته از خودشیفتهها خودشان را بهتر از همه و حتی پارتنرشان میدانند و میخواهند به دیگران نیز این موضوع را دیکته کنند. فرد خودشیفته بزرگنما برای این که تایید و تحسین از طرف پارتنرش دریافت کند به هر روشی از جمله عصبانیت، تحقیر و گناهکار جلوه دادن متوسل میشود.
دلایل ایجاد اختلال خودشیفتگی
علت ایجاد خودشیفتگی به طور کامل مشخص نیست اما چند دلیل احتمالی برای آن در نظر گرفته میشود. توجه زیاد والدین به کودک و تشویق و تحسین بی اندازه او میتواند یکی از دلایل ایجاد خودشیفتگی در بزرگسالی باشد. در این حالت کودک تصور میکند که فردی بسیار مهم و متفاوت است که تنها خواسته و نیاز او اهمیت دارد.
از طرف دیگر بی توجهی به کودک و نادیده گرفتن او نیز میتواند در شکل گیری این اختلال موثر باشد. در این حالت به دلیل بی محبتی و بی توجهی اطرافیان، فرد به این نتیجه میرسد که باید مراقب خودش باشد زیرا کسی به فکر او نیست؛ بنابراین تنها بر خواستهها و نیازهای خود متمرکز میشود.
درمان اختلال شخصیت خودشیفته
با توجه به این که افراد خودشیفته دوست ندارند فکر کنند که مشکلی وجود دارد، غالبا نمیپذیرند که مبتلا به اختلال خودشیفتگی هستند و یا به رواندرمانی نیاز دارند. دسته اندکی از این افراد که به مشاوره روی میآورند معمولا به دلیل عوارض خودشیفتگی نظیر اضطراب، افسردگی و سوء مصرف مواد این کار را انجام میدهند. در صورتی که اطرافیانتان شما را خودشیفته خطاب میکنند بهتر است به روانشناس برای تشخیص دقیق مراجعه کنید. جلسات رواندرمانی به شما کمک میکند که الگوهای خودشیفتگی را در خودتان شناسایی کرده و برای اصلاح آنها راهکارهای مناسب در پیش بگیرید.
زمانی ما الگوهایی را برای مقابله با اضطراب انتخاب کرده و به مرور زمان به آنها عادت کردهایم. این الگوها اگرچه مطمئن به نظر میرسند اما در نهایت سبب رفع اضطراب ما نمیشوند و در بسیاری از مواقع حتی شرایط را سختتر نیز میکنند. بهتر است که به کمک یک فرد متخصص در زمینه روان، این الگوها را شناسایی کرده و در جهت رفع آنها قدم برداریم.
نحوه برخورد با انسانهای خودشیفته یا نارسیست
ممکن است شما در ارتباط نزدیک یا ارتباط عاطفی با یک شخص خودشیفته باشید که در این صورت راهکارهای زیر میتواند به شما کمک کند:
او را همان طور که هست ببینید
فرد خودشیفته معمولا شخصیت جذابی دارد بنابراین لازم است که شما بتوانید خوبیها و بدیهای او را در کنار هم ببینید. ببینید که او با دیگران و اشخاص نزدیک به خود چه رفتاری دارد. اگر او را در حال دروغ گفتن، بازی دادن و تحقیر کردن دیگری دیدید، هیچ دلیلی ندارد که فکر کنید در شرایط یکسان با شما چنین رفتاری نخواهد داشت. بدیهای او را ببینید و اگر قبول کردید که در کنار او بمانید، او را همان طور که هست بپذیرید زیرا هیچ کس نمیتواند کس دیگر را تغییر دهد.
طلسم را بشکنید و تمرکز خود را از او بردارید
فرد خودشیفته به مرور زمان به دلیل توقعاتی که دارد سبب میشود که شما مدام روی خواستهها و نیازهای او متمرکز شوید؛ به گونهای که خواستههای خود را کنار میگذارید تا او را راضی کنید، اما حتی در این صورت نیز راضی نمیشود. پس اندکی عقب بکشید و از فکر کردن به خواستههای او دست بردارید. خودتان را پیدا کرده و به خواستهها و نیازهای خود نیز توجه کنید.
حد و مرز مشخص کنید
افراد خودشیفته به مرور زمان به حریم شخصی شما وارد شده و در خصوص تمام مسائل ریز و درشتی که مربوط به شماست اظهار نظر میکنند. آنها تصور میکنند که شما به تنهایی نمیتوانید از پس مسائل خود بربیایید و نیاز به کمک آنها دارید. حتی زمانی که در کاری موفق میشوید تصور میکنند که به خاطر راهکارهای آنها بوده که به آن موفقیت و جایگاه رسیدهاید. لازم است که شما در این شرایط حد و مرزهایی مشخص کرده و به صورت صریح از آنها بخواهید که در مسائلی که مربوط به شماست وارد نشوند و به شما دیکته نکنند که چه کاری انجام دهید مگر آن که از آنها درخواست کمک کنید.
زمانی که این کار را انجام دادید، ممکن است او در ظاهر قبول کند اما عقب نمینشیند و این کار شما را پاسخ میدهد. ممکن است در شرایطی که به ظاهر مشابه است نشان دهد که خود شما هم فردی کنترلگر هستید؛ مواظب باشید که منطقی فکر کنید و وارد بازی او نشوید.
به یاد داشته باشید که شما همیشه مقصر نیستید
فرد خودشیفته غالبا مسئولیت رفتار بد خود را بر عهده نمیگیرد و سعی میکند که رفتار و نگرش بد خود را فرافکنی کند. به این طریق که اگر در دعوا به دنبال برنده شدن است تصور میکند که شما این گونه هستید. شما ممکن است برای خوابیدن دعوا وسوسه شوید که حرفهای او را بپذیرید، اما توجه کنید که نیازی نیست شما در جهت ایگو طرف مقابلتان تغییر کنید. اگر واقعا فکر میکنید که شما مقصر نیستید از حق خود دفاع کنید.
روی اقدام آنی تاکید کنید و به قول راضی نشوید
افراد خودشیفته در قول دادن بسیار خوب عمل میکنند. آنها قول میدهند که آنچه را شما میخواهید، انجام میدهند و به صورت کلی قول میدهند که بهتر عمل کنند، اما اشتباه نکنید، زمانی که آنها چیزی که را میخواستند دریافت کنند، قول دیگر هیچ معنایی برایشان ندارد. انتظار نداشته باشید که عملشان مطابق قولشان باشد. روی خواسته خود پافشاری کنید و بگویید تا زمانی که خواسته شما اجرا نشود، خواسته او را اجرا نمیکنید.
از یک فرد متخصص کمک بگیرید
رابطه با فردی که مدام شما را مقصر نشان میدهد ممکن است سبب کاهش اعتماد به نفس و منزوی شدن شما شود. اگر علائم اضطراب و افسردگی را در خودتان احساس میکنید، بهتر است که به روانشناس مراجعه کنید. یک فرد متخصص در زمینه روان میتواند به شما نشان دهد که آیا واقعا مقصر هستید و کمک کند که اعتماد به نفس از دست رفته خود را بازیابی کنید.
چه موقع به ارتباط با شخص خودشیفته پایان دهید؟
هیچ مشاوری نمیتواند به شما بگوید که چه موقع از رابطه با فرد خودشیفته خارج شوید. در نظر داشته باشید که افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته هرچند گاهی خشونت زبانی دارند، اما معمولا خشونت رفتاری نداشته و آسیبی از این نظر برای شما ایجاد نمیکنند. علاوه بر آن افراد در یک رابطه معمولا آینه یکدیگر هستند، شاید شما بیش از اندازه خودتان را قضاوت میکنید و همین موضوع سبب میشود که دیگران شما را مقصر نشان دهند. پس بهتر است قبل از تصمیمگیری جدی با دید بازتری به شرایط خود نگاه کنید.
در صورتی که موارد زیر در رابطه شما وجود دارد، بهتر است که رابطه خود را به صورت جدی بازبینی کنید:
دروغ گفتن زن به شوهر
/در روانشناسی خانواده /توسط سرای مشاوریکی از مشکلاتی که میتواند در زندگی زوجین اختلاف ایجاد کند، دروغ گفتن زن به شوهرش میباشد. شاید برای شما هم پیش آمده باشد که از همسرتان دروغ شنیده باشید و ندانید که چه عکسالعملی نشان دهید. شاید بارها با او صحبت کرده و از او خواسته باشید که با شما صادق باشد، اما باز هم نتیجه مطلوبی به دست نیاورده باشید.
اعتماد یکی از مهمترین اصول یک رابطه است و زمانی که خدشه دار شود میتواند مشکلات جدی برای زوجین ایجاد نماید. به همین منظور در این مقاله در خصوص دروغ گفتن زن به شوهر و نحوه برخورد با این موضوع صحبت شده است.
دلایل دروغ گفتن زن به شوهرش
ممکن است برای شما سوال باشد که چرا همسرتان به شما دروغ میگوید؟ برای پاسخ به این سوال باید گفت که معمولا افراد در سه موقعیت دروغ میگویند:
هر چند که بسیاری از افراد در شرایط فوق از دروغ گفتن برای حل مشکلاتشان استفاده میکنند، اما بسیاری از افراد نیز هستند که در شرایط مشابه رویکرد متفاوتی در پیش میگیرند. به راستی دلیل این تفاوت چیست؟
برای جواب دادن به این سوال که چرا زنها به شوهرشان دروغ میگویند میتوان دلایل را در سه گروه دسته بندی کرد:
مشکلات فردی
این که چرا همسرتان به شما دروغ میگوید میتواند به دلیل مشکلات فردی بوده و هیچ ارتباطی با نوع رفتار شما نداشته باشد. ممکن است همسر شما در خانوادهای بزرگ شده باشد که اعضای آن خانواده از دروغ گفتن برای حل کردن مشکلاتشان استفاده کنند و او نیز از این موضوع الگو برداری کرده باشد. در حالت دیگر ممکن است اعضای خانواده دروغگو نبوده و همسر شما در دوره کودکیاش به دلیل پاداشی که هنگام دروغ گفتن گرفته، این رفتار در ناخودآگاهش نهادینه شده باشد.
گاهی نیز افراد به دلیل اعتماد به نفس پایین و عدم عزت نفس دروغ میگویند. این افراد معمولا برای پوشیدن ضعفهای خود به این کار مبادرت میکنند. در حالت دیگر ممکن است فرد به دلیل خودشیفتگی دروغ بگوید. این افراد خود را بالاتر از دیگران دانسته و این حق را برای خود قائل میشوند که برای منافع شخصی خودشان دروغ بگویند و حتی اگر لازم باشد از دیگران سوء استفاده کرده و آنها را بازی میدهند.
مشکلات فرد آسیب دیده
گاهی خانمها به دلیل ترس به شوهرشان دروغ میگویند. ممکن است شما با او طوری رفتار کرده باشید که او از گفتن واقعیت واهمه داشته باشد. شاید شما فردی هستید که سریع عصبانی میشوید و همسرتان نمیتواند حرفهای دلش را با شما بازگو کند. در حالت دیگر ممکن است شما اعتماد به نفس پایینی داشته باشید و موجب شوید که دخترانی که با آنها وارد رابطه میشوید به شما دروغ بگویند. این احتمال وجود دارد که شما به دلیل اعتماد به نفس پایین و عدم احساس امنیت بیش از اندازه از او در خصوص روابط یا کارهایی که انجام میدهد توضیح بخواهید و او برای این که شما را ناراحت نکند دروغ گفتن را انتخاب کند. بنابراین اعتماد به نفس پایین نه تنها میتواند سبب شود که فرد دروغ بگوید بلکه در شرایطی میتواند موجب دروغ گفتن سایر افراد به آن فرد شود.
مهارت ارتباطی ضعیف
این دسته از دلایل دروغ گفتن زن به شوهر جدا از موارد گفته شده نیست و میتواند به علت مشکلاتی که در بالا گفته شد، ایجاد شود. بسیاری از مشکلات زوجین جدا از تفاوتهای شخصیتی به این دلیل ایجاد میشود که طرفین نمیتوانند به صورت مسالمت آمیز با یکدیگر صحبت کنند و همیشه یکی از طرفین یا هر دو به دلیل ظرفیت پایین یا برداشتهای اشتباه، عصبانی و ناراحت میشوند. این موضوع سبب میشود که افراد برای فرار از درگیری و دعوا به دروغ گفتن روی آورند.
دروغهای رایج خانمها به همسرشان
موارد زیر از جمله رایجترین موارد دروغ گفتن زن به شوهرش میباشد:
تعداد روابطی که در گذشته داشته
معمولا به دلیل باورهایی که در جامعه و فرهنگ ایرانی وجود دارد خانمها ترجیح میدهند که همسرشان در خصوص تعداد روابطی که در گذشته داشتهاند اطلاع پیدا نکند.
وضعیت روحی
ممکن است همسرتان به شما بگوید که حالش خوب است اما در واقعیت این چنین نباشد. تحقیقات نشان داده که یکی از رایجترین دروغهایی که زنان در روابط خود میگویند این مورد است که در دراز مدت میتواند مشکلساز شود.
ارضا شدن در رابطه جنسی
بسیاری از خانمها در رابطه جنسی به صورت غیر واقعی نشان میدهند که ارضا شدهاند. این موضوع جدا از دلایلی که پشتش میباشد، دروغ محسوب میشود. تقریبا نیمی از خانمها در زندگی زناشویی خود این دروغ را به همسرشان میگویند.
مصرف قرص ضد بارداری
یکی دیگر از دروغهای رایج خانمها این است که قرص ضد بارداری مصرف میکنند. این موضوع میتواند به دلیل عدم تفاهم در زمان بچه دار شدن باشد.
رابطه با دوستان از جنس مخالف
بسیاری از خانمها در خصوص معاشرت با دوستان یا همکاران مردشان دروغ میگویند. دلیل دروغ گفتن زن به شوهرش در این مورد معمولا این است که نمیخواهد همسرش دچار حسادت و ناراحتی شود.
درمان دروغگویی زن به شوهر
در مرحله اول لازم است که شما در خصوص احساسی که نسبت به دروغ گفتن همسرتان دارید با او صحبت کنید و او را در جریان افکار خود قرار دهید. به فکر انتقام نباشید؛ متقابل به مثل کردن در این شرایط تاثیری نداشته و همه چیز را بدتر میکند. از او بپرسید که چرا با شما آن قدر راحت نبوده که حقیقت را عنوان کند؟ به او نشان دهید که از عدم صداقت او ناراحت و نا امید هستید، اما مواظب باشید که او را قضاوت نکرده و به او برچسب نزنید.
با مطالعه دلایل دروغ گفتن زن به شوهر، بررسی کنید که به چه علت همسرتان به شما دروغ میگوید. بعد از پیدا کردن علت دروغگویی میتوانید در مرحله بعد برای برطرف کردن آن اقدام نمایید. صحبت با یک مشاور خانواده به شما در پیدا کردن دلایل دروغ گویی همسرتان کمک میکند. علاوه بر آن مشاوره خانواده در صورت نیاز با هر دو شما صحبت کرده و راهکارهای مناسب برای غلبه بر این مشکل ارائه میدهد.
نحوه رفتار با شخصیت نمایشی
/در مشکلات فردی /توسط سرای مشاوراختلال شخصیت نمایشی یا هیستریونیک با جلب توجه مداوم، پاسخهای احساسی مبالغه شده و رفتارهای اغوا کننده شناسایی میشود. افراد مبتلا به این اختلال تمایل زیادی به نمایشی کردن موقعیتهای مختلف دارند که این موضوع روابط آنها را در معرض خطر قرار میدهد. همچنین این افراد به راحتی تغییر عقیده داده و دیگران به آسانی میتوانند در آنها نفوذ داشته باشند.
هدف از نگارش این مقاله آشنایی با اختلال شخصیت نمایشی و نحوه برخورد با آن میباشد.
تعریف اختلال شخصیت نمایشی
شخصیت، بازتاب کننده الگوهای رفتاری، شیوه درک کردن مسائل و نحوه تفکر فرد درباره خود و محیط پیرامونش میباشد. اگرچه نمیتوان شخصیتهای مختلف را بیماری تلقی کرد اما بعضی از ویژگیهای شخصیتی زمینه ساز ایجاد مشکل در روابط بین فردی میشود.
اختلال شخصیت حاکی از الگوهای فکری و رفتاری سفت و سخت، انعطاف ناپذیر و ناسازگار است که سبب اتلاف انرژی ذهنی و اضطراب میشود. غالبا اختلالات شخصیتی در بزرگسالی و ابتدای جوانی بروز پیدا میکند و در طول زمان پایدار شده و مشکلات درونی بسیاری برای فرد مبتلا ایجاد میکند.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت نمایشی تمایل زیادی به احساسی نشان دادن موقعیتها و جلب توجه دارند و در صورتی که مرکز توجه نباشند، دچار نارضایتی میشوند. این افراد در موقعیتهای مختلف اجتماعی، شغلی و حرفهای ممکن است رفتار اغوا کننده و نامناسبی از خود بروز دهند که با عرف جامعه تطبیق نداشته باشد. این افراد ممکن است در نگاه اول دلربا و سرزنده به نظر برسند، اما رفتار آنها میتواند اشخاص نزدیکشان را خجالت زده کرده و در موقعیت نامناسبی قرار دهد. وجود این گونه افراد در مهمانیها میتواند سبب افزایش نشاط در جمع شود. علایق و مکالمههای این افراد متمرکز بر خودشان است و معمولا از ظاهر خود برای جلب توجه دیگران استفاده میکنند. ابراز احساسات آنها سطحی بوده و به سرعت تغییر میکند. صحبتهای آنها اغراقشده است و معمولا جزئیات کمی را شامل میشود. آنها غالبا در کارهایی که نیاز به خلاقیت دارد، خوب عمل میکنند، اما در کارهایی که نیازمند تفکر منطقی و آنالیز است، دچار مشکل میشوند. شیوع این اختلال در جوامع حدودا ۱٫۸۴ درصد است.
علائم اختلال شخصیت نمایشی
این اختلال در خانمها معمولا بیشتر از آقایان شیوع دارد. البته این آمار میتواند به دلیل این باشد که رفتارهای نمایشی و اغوا کننده در زنان توسط جامعه بیشتر شناسایی و نکوهیده میشود. برای این که تشخیص شخصیت هیستریونیک برای فردی داده شود باید حداقل پنج مورد از نشانههای زیر وجود داشته باشد:
علت ایجاد شخصیت نمایشی
بسیاری از متخصصین بر این باور هستند که این اختلال به دلیل استرس، اضطراب و آسیب در دوران کودکی ایجاد میشود. افرادی که در سنین ابتدایی زندگی در معرض سوء استفاده یا نادیده گرفته شدن قرار بگیرند، ممکن است به دلیل شناخت و تجربه کم، از الگو شخصیت نمایشی برای سازگاری یا جبران تجربه خجالت، ناکارآمدی و ضعف خود استفاده کنند. نادیده گرفتن کودک و بی ثباتی در تربیت او میتواند سبب بروز مشکل در سلامت روانی و احساسی کودک شود. در این حالت کودک ممکن است برای جلب توجه والدین خود این اختلال را بروز دهد.
علاوه بر آن سابقه وجود اختلال شخصیت نمایشی در خانواده نیز میتواند سبب ایجاد اختلال در عضو دیگری از خانواده شود. کودک میتواند از والدین و اعضای خانواده خود شخصیت نمایشی را الگو برداری کند.
نحوه رفتار با شخصیت نمایشی یا هیستریونیک
ارتباط با شخصی که مبتلا به این اختلال است، میتواند بسیار سخت و مشکل باشد. در بعضی شرایط شما میتوانید رابطه خود را با این فرد قطع کنید، اما در شرایطی که فرد مبتلا عضوی از خانواده است، قطع ارتباط معمولا جزء گزینهها نمیتواند باشد. در این شرایط سوالی که مطرح میشود این است که نحوه رفتار با شخصیت نمایشی چگونه باید باشد؟
در صورتی که شما با شخصی ازدواج کردهاید که مبتلا به این اختلال است، بهتر است حد و مرزهایی برای او قائل شوید. به طور مثال در خصوص نحوه لباس پوشیدن در جمع و ارتباط با جنس مخالف برای او مرزهایی تعیین کنید. همچنین شما میتوانید برای مدت زمانی که او رفتار نمایشی بروز میدهد، محدودیت قائل شوید. به او بگویید که اگر در جمع برای جلب توجه رفتاری کند که موجب آبروریزی شود، او را ترک میکنید. به او بگویید که دوستش دارید و میخواهید کنارش باشید، اما گاهی رفتارهایش باعث میشود که از او فاصله بگیرید.
در رابطه با این افراد از خودتان مواظبت کنید. همان طور که گفته شد افراد دارای شخصیت نمایشی گاهی برای جلب توجه دست به هر کاری میزنند و ممکن است که شما را در موقعیتی قرار دهند که آسیب ببینید. در این شرایط بهتر است مواظب بوده و فاصله خود را با او حفظ نمایید. گذراندن ساعاتی در کنار خانواده و دوستان و صحبت با آنها میتواند به شما کمک کند تا دوباره روحیه از دست رفته خود را بازیابید.
به این موضوع توجه داشته باشید که افراد مبتلا به اختلال شخصیت هیستریونیک خود محور هستند و ممکن است نیازهای شما را درک نکرده و به درخواستهای شما توجه نکنند. در این شرایط فکر نکنید که میتوانید به آنها درس دهید و متقابل به مثل کنید زیرا آنها احساس طرد شدگی کرده و ممکن است احساسات اغراق آمیز بروز دهند که شما را بیش از پیش درمانده کند.
بهتر است زمانی که آنها در بحث و مشاجره رفتارهای نمایشی بروز میدهند، خونسردی خود را حفظ کنید و توجهی نشان ندهید. در صورتی که در این شرایط با آنها درگیر شوید، وارد بازی آنها شده و این گونه رفتارهایشان را تشویق میکنید. این افراد کنترلی بر رفتارهای خود ندارند پس بهتر است که با آنها درگیر نشوید.
با آنها راجع به نظر دیگران در موردشان صحبت کنید. این افراد معمولا بسیار تحت تاثیر نظر دیگران قرار میگیرند پس آنها را در جریان نظرات منفی دیگران راجع بهشان قرار دهید. همچنین لازم است که آنها را به مراجعه به روانشناس و کمک گرفتن از یک فرد متخصص در این زمینه تشویق کنید.
درمان اختلال شخصیت نمایشی
افراد مبتلا به اختلال شخصیت هیستریونیک معمولا در روابط عاشقانه خود دچار مشکل شده و به همین خاطر در معرض افسردگی بوده و معمولا به همین دلیل به روانشناس مراجعه میکنند. درمان این نوع اختلال مانند سایر اختلالات شخصیتی میباشد. اطلاعات زیادی در خصوص درمان رفتاری و شناختی یا استفاده از دارو برای درمان این نوع اختلال وجود ندارد.
مشاور و روانشناس بعد از تشخصی این اختلال در فرد، معمولا از رواندرمانی پویشی برای درمان استفاده میکند. در رواندرمانی پویشی بیشتر بر روانکاوی و خاطرات کودکی فرد تمرکز میشود.
اختلال استرس پس از سانحه (ptsd)
/در مشکلات فردی /توسط سرای مشاوراختلال استرس پس از سانحه یا Post-traumatic stress disorder نوعی اختلال روانی است که بعد از تجربه یا دیدن یک حادثه تلخ ایجاد میشود. علائم این اختلال شامل مرور خاطرات و افکار غیر قابل کنترل در خصوص آن حادثه، کابوس شبانه و اضطراب شدید میباشد. اکثر افراد بعد از تجربه یک اتفاق دردناک به صورت موقت دچار ناراحتی میشوند اما با گذشت زمان و مراقبت، وضعیتشان بهبود پیدا میکند. اما بعضی از افراد بعد از گذشت زمان چند ماه یا حتی چند سال بعد از وقوع حادثه حالشان بهتر نمیشود که این موضوع در فعالیتهای روزانه آنها نیز اختلال ایجاد میکند. این افراد احتمالا به اختلال استرس پس از سانحه مبتلا هستند.
در این مقاله در خصوص اختلال استرس پس از سانحه ptsd و سایر موارد مرتبط با آن صحبت شده است.
علائم اختلال استرس پس از سانحه
علائم این اختلال معمولا در طول یک ماه بعد از وقوع حادثه بروز پیدا میکند، اما گاهی اوقات تا سالها نیز نمایان نمیشود. این علائم در زندگی اجتماعی، روابط، کار، تحصیل و حتی کارهای روزمره فرد مبتلا اختلال ایجاد میکند.
علائم این اختلال به صورت کلی به چهار گروه تقسیم بندی میشوند که شامل:
خاطرات سرزده
در این حالت فرد مبتلا به صورت ناخواسته و مکرر خاطره مربوط به سانحه را مرور میکند به صورتی که انگار آن حادثه بارها و بارها تکرار میشود. همچنین فرد دائما خوابهایی در مورد حادثه پیش آمده میبیند و هر چیزی که او را یاد آن اتفاق بیندازد به شدت مضطربش میکند.
اجتناب
در این حالت فرد مبتلا از صحبت کردن در خصوص حادثه و حتی افراد، مکانها و فعالیتهایی که برای او یادآور آن تجربه تلخ باشد، اجتناب میکند.
تغییرات منفی بینش و حال
این تغییرات منفی شامل:
تغییر در عملکرد فیزیکی و احساسی
این تغییرات شامل:
برای کودکان زیر ۶ سال:
تشدید علائم اختلال استرس پس از سانحه ptsd
شدت علائم این اختلال ممکن است با گذشت زمان تغییر کند. ممکن است فرد زمانی که دچار استرس شود یا چیزی سبب یادآوری آن تجربه دردناک شود، علائم این اختلال را بیش از قبل احساس کند. به طور مثال ممکن است او خبری در مورد آتش سوزی ماشین بشنود و یاد خاطرات جنگ که تجربه کرده بیفتد یا با شنیدن خبر یک تجاوز جنسی دوباره خاطرات تجاوز خود را به یاد آورد.
علت ایجاد اختلال استرس پس از سانحه
زمانی که افراد یک حادثه تلخ نظیر مرگ، خطر جانی، جراحت جدی و یا تجاوز جنسی را تجربه میکنند ممکن است به اختلال استرس پس از سانحه مبتلا شوند. هنوز علت این که چرا بعضی از افراد بعد از وقوع یک حادثه به این اختلال مبتلا میشوند و بعضی دیگر نه، به طور قطع مشخص نشده است اما دلایل احتمالی زیر برای ایجاد این اختلال پیشنهاد میشود:
افراد در هر سنی ممکن است به این اختلال مبتلا شوند. اما بعضی از فاکتورها احتمال ابتلا به این اختلال را تشدید میکند:
حوادثی که ممکن است به اختلال استرس پس از سانحه ptsd منجر شوند شامل:
پیشگیری و درمان اختلال استرس پس از سانحه
بعد از دیدن یک حادثه دردناک اکثر افراد علائمی شبیه به اختلال استرس پس از سانحه را تجربه میکنند. ترس، اضطراب، عصبانیت، افسردگی و احساس گناه از واکنشهای معمول به یک اتفاق تلخ است. افراد معمولی بعد از گذشت زمان بهبود پیدا کرده و دیگر احساسات مذکور را بروز نمیدهند، اما افرادی که به اختلال استرس پس از سانحه مبتلا میشوند با گذشت زمان بهبود پیدا نکرده و به حالت طبیعی باز نمیگردند.
همان طور که گفته شد بیماری ptsd میتواند در زندگی روزمره فرد اختلال ایجاد کند و سبب بروز مشکلات دیگری نظیر افسردگی، اضطراب، سوء مصرف مواد مخدر و الکل، مشکل در تغذیه و تمایل به خودکشی شود. بنابراین فردی که به این بیماری مبتلا میشود بهتر به مشاور و فرد متخصص در این زمینه مراجعه کند تا با دریافت حمایت و راهکارهای مناسب این اختلال درمان شود. سرکوب احساسات و صحبت نکردن در خصوص واقعه میتواند آسیب بیشتری ایجاد کند. بیشتر راه کارهای درمانی بر حادثه پیش آمده تمرکز دارد و از فرد میخواهد که در خصوص آن صحبت کند و به او یاد میدهد که به شکل دیگری آن را ببیند و درک کند بدون این که دچار اضطراب و استرس شود.
نکته دیگری که حائز اهمیت است این است که فرد نباید از خودش انتظار بیش از حد داشته باشد و خود را سرزنش کند. صحبت کردن با خانواده و دوستان نیز در خصوص واقعه پیش آمده میتواند به فرد در تسریع دوره بهبود کمک کند.