نحوه برخورد با مدیر

رابطه با مدیر ممکن است از جنبه‌های مختلف شبیه به رابطه با همسر یا یک شخص نزدیک باشد؛ هر دو نفر به تشویق، راهنمایی و حمایت یکدیگر وابسته هستند. یک فرد شاغل هر روز زمان زیادی را با مدیرش سپری می‌کند و گاهی اوقات ممکن است این رابطه نزدیک به اختلاف نظر و درگیری نیز منجر شود. حتی اگر مدیر شما آدم خیلی خوبی هم باشد باز هم درگیری اجتناب ناپذیر است. از این رو لازم است که افراد یکسری مهارت‌های ارتباطی را در برخورد با مدیرشان یاد بگیرند تا بتوانند تعامل سازنده داشته و کم‌تر دچار مشکل شوند.

در این مقاله در خصوص نحوه برخورد با مدیر و سایر موارد مرتبط صحبت شده است.

پیشنهادهایی برای نحوه رفتار با مدیر

۱- این موضوع را بپذیرید که مدیرتان، مافوق شماست.

گاهی اوقات بعضی از افراد می‌گویند که نیازی نیست من با مدیرم خوب برخورد کنم و فلان ملاحظه را داشته باشم، اما باید گفت که در واقع نیاز است زیرا مدیر شما تعیین می‌کند که پاداش بگیرید یا ارتقای شغلی داشته باشید. اگر شما رفتار مناسبی با مدیرتان نداشته باشید، این موضوع تنها به خود شما آسیب می‌زند و نه هیچ کس دیگر. شما باید در نظر داشته باشید که به گونه‌ای با مدیرتان رفتار کنید که بتوانید به خواسته‌هایتان برسید.

۲- ثابت کنید که شما قابل اعتماد هستید.

مدیر شما نمی‌تواند در هر لحظه همه جا باشد، پس شما باید در زمان عدم حضور او چشم و گوشش باشید و اگر اطلاعاتی داشتید، چه بد و چه خوب، با او در میان بگذارید.

۳- از مدیرتان در حضور سایر همکاران شکایت نکنید.

یکی از مسائلی که ممکن است سبب از بین رفتن اعتماد مدیرتان به شما شود این است که از دیگران بشنود که شما از او بدگویی کرده‌اید. پس حتی اگر تمایل دارید در خصوص نارضایتی‌تان با همکاران دیگر صحبت کنید، با تمایلتان مقابله کنید و در نظر داشته باشید که معلوم نیست شخصی که اکنون طرف شماست در آینده نیز از شما حمایت کند.

۴- غرغر نکنید.

شما زمانی که همکارتان، همسرتان یا فرزندانتان غرغر می‌کنند خسته می‌شوید، پس با غرغر کردن حس مدیرتان را نسبت به خودتان خراب نکنید. این موضوع به این معنی نیست که مشکلاتتان را با او در میان نگذارید، بلکه با لحن مناسب با او صحبت کنید؛ احساسات و خشمتان را کنترل کرده و به گونه‌ای حرفه‌ای مشکلات و نارضایتی خود را با مدیرتان در میان بگذارید.

۵- به مسائل از زاویه دید مدیرتان نگاه کنید.

شاید از زاویه دید شما به دلیل این که از خیلی از مسائل مرتبط با شرکت اطلاع ندارید بسیاری از خواسته‌ها ساده به نظر برسد، اما از نگاه مدیرتان قطعاً متفاوت خواهد بود. قبل از این که خواسته‌ای را با مدیرتان مطرح کنید در نظر داشته باشید که او در چه شرایطی است. به طور مثال ممکن است به دلیل همه گیری کرونا کسب و کار شما با مشکل مواجه شده باشد و شرکت برای پرداخت حقوق کارکنان به دنبال راه‌های مختلف است. به طور قطع در این شرایط بهتر است که از افزایش حقوق صحبت نکنید و خودتان را جای مدیر بگذارید.

۶- با مدیرتان با احترام رفتار کنید.

صرف نظر از این که چه احساسی نسبت به مدیرتان دارید، باید در نظر داشته باشید که او جایگاه بالاتری نسبت به شما دارد و لازم است که شما با احترام با او برخورد کنید. در واقع شما باید به جایگاه شغلی او احترام بگذارید و نه به شخصیتش. اگر شما با او محترمانه رفتار نکنید، او هم برای ارتقای شغلی، شما را در نظر نخواهد گرفت.

نحوه برخورد با مدیر قدرنشناس

۷- سعی کنید نحوه مدیریت مافوقتان را درک کنید.

هر مدیری روش خاص خود را برای مدیریت دارد. بعضی از مدیرها دوست دارند با کارمندانشان صحبت کنند اما بعضی دیگر آرام‌تر هستند. بعضی از آن‌ها دوست دارند که در جریان ریزترین مسائل باشند، اما بعضی دیگر فرصت این را ندارند که با هر موضوع کوچکی درگیر شوند. بعضی‌ها شاید تمایل نداشته باشند که از شما بابت هر کار درستی که انجام می‌دهید، تقدیر کنند اما بعضی دیگر برایشان مهم است که شما احساس کنید دیده می‌شوید. این موضوع شامل تمایلات در خصوص نحوه ارتباط نیز می‌شود؛ به طور مثال بعضی از مدیران ترجیح می‌دهند با ایمیل با کارکنانشان در ارتباط باشند تا این که تماس تلفنی بگیرند. لازم است که شما در خصوص تمایلات کاری مدیرتان اطلاعات لازم را به دست آورید و ترجیحاً تعاملات خود را بر اساس آن‌ها تنظیم کنید.

۸- کاری کنید که رئیستان خوب به نظر برسد.

شما نباید طوری رفتار کنید که مدیرتان در برابر سایر واحدها یا سایر مدیران بد به نظر برسد. این که مدیرتان خوب به نظر برسد می‌تواند برای تیم و حتی برای موقعیت شغلی شما نیز بهتر باشد.

۹- کارها را برای مدیرتان آسان‌تر کنید.

ممکن است شما به خاطر استرس‌های کاری‌تان احساس خستگی کنید اما بدانید که استرس‌های مدیرتان قطعاً بیشتر از شماست؛ پس سعی کنید اندکی از دغدغه‌های او کم کنید و مفید واقع شوید.

۱۰- با مدیرتان در خصوص یکسری مسائل شخصی روزانه صحبت کنید.

مدیرتان را در جریان یکسری از کارها و برنامه‌های غیر مرتبط با کار قرار دهید. این که مدیرتان از زبان شخصی خارج از واحد درباره موضوع مهمی در رابطه با شما بشنود و هیچ ایده‌ای نداشته باشد که در خصوص چه کسی صحبت می‌شود چندان خوشایند نیست. به طور مثال تصور کنید که شما هنگام رانندگی تصادف کرده و در این باره به بقیه همکاران گفته‌اید. اگر مدیرتان از دیگران موضوع تصادف را بشنود ممکن است جالب نباشد.

۱۱- در بعضی موارد به صورت خالصانه از مدیرتان تعریف کنید.

حتما مدیرتان حداقل یک ویژگی مثبت دارد که بتوانید از او در آن باره تعریف کنید. این مسئله به این معنی نیست که تنها برای چاپلوسی این کار را انجام دهید بلکه تعریف و تمجید لازم است که از صمیم قلب باشد و نیازی به تظاهر نیست. مدیرتان احتمالاً بازخوردهای منفی بسیاری از طرف دیگران بشنود و این تعریف شما می‌تواند برای او قوت قلب باشد.

۱۲- احساس محق بودن افراطی نداشته باشید.

ممکن است شما سخت کار کنید و وظایفتان را به خوبی انجام دهید اما نباید راجع به این که پاداش بگیرید طلب کار باشید. این رفتار می‌تواند به ضرر شما تمام شود. این موضوع به این معنی نیست که حقوق خود را مطالبه نکنید بلکه نوع بیان می‌تواند بسیار مهم باشد. به طور مثال به او نگویید “همه بعد از یک سال ترفیع می‌گیرند چرا من نگرفتم”، بهتر است که یک لیست از دست آوردهای خود در این یک سال تهیه کنید و از او بخواهید که ترفیع شغلی شما را در نظر بگیرد.

مشاوره نحوه برخورد با مدیر

افراد زمان زیادی از عمرشان را در محل کار می‌گذرانند. هر گونه نزاع و درگیری در این محل می‌تواند تأثیر زیادی بر رضایت از زندگی فرد داشته باشد. در صورتی که مدیرتان مشکلات جدی برای شما ایجاد کرده و دیگر نمی‌دانید چه برخوردی باید داشته باشید، مشاوره نحوه برخورد با مدیر می‌تواند کمک کننده باشد. مشاور به عنوان یک فرد متخصص می‌تواند شما را با زوایای مختلف مشکلتان آشنا کند تا در نهایت بتوانید تصمیمات بهتری داشته باشید.

تلفن کلینیک روانشناسی

فاجعه سازی

ذهن منفی باف

منفی‌بافی یا فاجعه سازی به حالتی گفته می‌شود که فرد همیشه بدترین حالت را برای وقایع نامشخص در نظر بگیرد. کسی که ذهن منفی‌باف دارد، معمولاً شرایط را بدتر از چیزی که واقعاً هست، می‌بیند و مشکلات خود را مبالغه می‌کند. به طور مثال ممکن است فردی نگران نمره امتحانش باشد؛ اگر این فرد تفکر فاجعه ساز داشته باشد تصور می‌کند که اگر نمره بدی در امتحان کسب کند به این معنی است که او دانش آموز بدی است و نمی‌تواند مدرک پایان دوره خود را کسب کند یا حتی در آینده شغل مناسبی داشته باشد. بسیاری از آدم‌های موفق ممکن است در بعضی درس‌ها نمره خوبی کسب نکرده باشند و نمره پایین به منزله عدم موفقیت در آینده نیست اما افراد منفی‌باف این موضوع را نمی‌توانند درک کنند.

افراد دارای ذهن فاجعه ساز معمولاً می‌دانند که ذهنشان به صورت غیر طبیعی منفی‌بافی می‌کند اما تصور می‌کنند نمی‌توانند کنترلی روی افکار خود داشته باشند. در واقع این تصور اشتباه است و روش‌های مختلفی برای غلبه بر منفی‌بافی یا فاجعه سازی وجود دارد که در این مقاله به آن‌ها پرداخته شده است.

علت منفی‌بافی

علت اصلی منفی‌بافی هنوز به صورت کامل مشخص نیست، اما ممکن است این موضوع نوعی مکانیسم سازگاری باشد که فرد از والدین یا سایر شخصیت‌های اصلی زندگی‌اش آموخته باشد یا در حالتی دیگر این مکانیسم در نتیجه یک اتفاق و تجربه تلخ فعال شود. گاهی اوقات منفی‌بافی می‌تواند در نتیجه تغییرات مواد شیمیایی مغز نیز ایجاد شود.

تحقیقات پیشنهاد می‌دهد که افراد دارای تصور فاجعه ساز یا مبتلا به درد مزمن تغییراتی در ناحیه هیپوتالاموس و پاسخ‌های هیپوفیزشان رخ می‌دهد و نواحی از مغز که احساسات را تنظیم می‌کند نیز فعالیتشان تغییر می‌کند.

افراد مبتلا به اضطراب فراگیر یا افسردگی و همچنین افرادی که غالباً خسته و بی‌حال هستند نیز مستعد منفی‌بافی می‌باشند.

چه موقعیت‌هایی منفی‌بافی را تحریک می‌کند؟

شرایط و موقعیت‌های مختلفی می‌تواند منجر به فاجعه سازی شود که معمولاً در سه گروه دسته بندی می‌شوند:

ابهام

ابهام و عدم قطعیت می‌تواند موجب شروع منفی‌بافی شود. به طور مثال در صورتی که فرد دارای ذهن فاجعه ساز پیامی با این مضمون دریافت کند که “لازم است صحبت کنیم”، با توجه به این که مشخص نیست محتوای صحبت مثبت است یا منفی، بدترین حالت‌های ممکن را در نظر می‌گیرد.

ارزش

روابط و موقعیت‌های با ارزش بالا و مهم می‌تواند فرد فاجعه ساز را دچار منفی‌بافی کند. زمانی که شخص یا موقعیتی برای یک فرد منفی‌باف مهم باشد، فکر از دست دادن یا پیش آمدن مشکل می‌تواند سخت‌تر باشد. به طور مثال شخص فاجعه ساز در صورتی که برای مصاحبه شغلی مورد علاقه‌اش برود، زمانی که هنوز جوابی دریافت نکرده مدام به این موضوع فکر می‌کند که در صورت قبول نشدن در مصاحبه چقدر ناراحت و ناامید خواهد شد.

ترس

ترس و به خصوص ترس غیر منطقی عامل مهمی در منفی‌بافی است. به طور مثال اگر شخص فاجعه ساز از دکتر رفتن بترسد، بدترین حالت‌های ممکن را برای تشخیص پزشک در نظر می‌گیرد، حتی اگر فقط برای یک چک آپ ساده مراجعه کرده باشد.

منفی‌بافی

سایر بیماری‌های روانی مرتبط با ذهن فاجعه ساز

درد مزمن

در بسیاری از موارد فردی که دارای یک درد مزمن است دچار منفی‌بافی نیز می‌شود. افراد دارای درد مزمن به این دلیل که دائماً در معرض درد هستند تصور می‌کنند که حالشان هیچ‌وقت خوب نمی‌شود و هیچ‌وقت راحتی را تجربه نخواهند کرد. این فکر باعث می‌شود که این افراد از انجام فعالیت‌های فیزیکی خودداری کنند که این موضوع نه تنها کمک کننده نیست بلکه حال آن‌ها را بدتر نیز خواهد کرد.

مطالعاتی که روی افراد مبتلا به روماتیسم انجام شده نشان می‌دهد که منفی‌بافی تجربه درد آن‌ها را بیشتر می‌کند. سایر مطالعات نیز از این موضوع پیروی می‌کنند به همین دلیل پیشنهاد می‌شود که در درمان بیماری‌های مزمن، منفی‌بافی و فاجعه سازی نیز مورد هدف قرار بگیرد.

اختلال اضطراب و اختلال افسردگی

فاجعه سازی با اختلالات اضطرابی و افسردگی نظیر اختلال اضطراب فراگیر (GAD)، اختلال وسواس اجباری (OCD) و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) می‌تواند در ارتباط باشد. یک مطالعه که در سال ۲۰۱۵ بر ۲۰۰۰ نوجوان انجام شد نشان داد که آن‌هایی که منفی‌باف بودند به میزان بیشتری اختلالات اضطرابی را بروز می‌دادند. یک مطالعه دیگری که در سال ۲۰۱۲ انجام شد نشان داد که افسردگی ارتباط بسیار نزدیکی با فاجعه سازی دارد. کسانی که همیشه بدترین حالت‌ها را در نظر می‌گیرند به میزان بیشتری حس ناامیدی را تجربه می‌کنند که در نتیجه آن در معرض افسردگی قرار خواهند گرفت.

راه‌های درمان منفی‌بافی

جلسات روانشناسی

از آن جایی که منفی‌بافی ارتباط نزدیکی با بیماری‌های روانی دارد، روش‌های درمانی در بهبود آن می‌تواند بسیار مؤثر واقع شود. یک مطالعه در سال ۲۰۱۷ نشان داد که درمان شناختی رفتاری (CBT) می‌تواند در درمان فاجعه سازی کمک کننده باشد و نتایج مثبتی ارائه دهد. درمان شناختی رفتاری نحوه فکر کردن و الگوهای رفتاری فرد را مورد هدف قرار می‌دهد. مشاوره و جلسات روان‌شناسی به فرد کمک می‌کند که افکار غیر منطقی خود را شناسایی کرده و با افکار معقول و منطقی جایگزین کند. به طور مثال ممکن است فرد تصور کند به این دلیل که پروژه خود را دیر تحویل داده، رئیسش او را اخراج می‌کند و با مشکلات مالی مواجه خواهد شد. روان‌شناس به این فرد کمک می‌کند که افکار غیر منطقی خود را شناسایی کرده و این گونه فکر کند که من پروژه خود را دیر تحویل دادم، اما اگر از رئیسم عذرخواهی کنم و تعویق پروژه را جبران کنم او مرا درک خواهد و به خاطر یک اشتباه کوچک اخراج نخواهم شد.

کنترل ذهن

تکنیک‌های کنترل ذهن می‌تواند به فرد کمک کند که نسبت به افکارش آگاه شده و با آن‌ها هم‌هویت نشود. زمانی که فرد یاد بگیرد که افکارش واقعی نیست و تنها او را فریب می‌دهد می‌تواند ذهن خود را خاموش کند و منفی‌بافی را متوقف کند. مطالعه‌ای که در سال ۲۰۱۷ بر افراد مبتلا به درد عضلانی مزمن انجام شد نشان داد که کنترل ذهن در بهبود درد این بیماران می‌توانست کمک کننده باشد.

دارودرمانی

منفی‌بافی یا فاجعه سازی غالباً از علائم سایر بیماری‌های روانی است و برای درمان آن معمولاً برای بیماری زمینه‌ای دارو تجویز می‌شود. دارویی که به طور اختصاصی منفی‌بافی را مورد هدف قرار دهد، در حال حاضر موجود نمی‌باشد.

تلفن کلینیک روانشناسی

نشانه‌ها و درمان جنون سرقت

جنون سرقت که کلپتومانیا نیز نامیده می‌شود نوعی بیماری است که در آن فرد مبتلا تمایل به دزدی دارد بدون این که به جنس دزدیده شده نیازی داشته باشد. در غالب موارد جنس دزدیده شده ارزش مادی نیز ندارد. احساس نیاز به دزدی در این افراد قابل کنترل نیست و به صورت متناوب ایجاد می‌شود. اگرچه جنون سرقت اختلال شایعی نیست اما در صورتی که در فردی بروز پیدا کند، می‌تواند مشکلات جدی برای او ایجاد نماید.

جنون دزدی نوعی اختلال کنترل تکانه است؛ به این معنی که فرد توانایی کنترل امیال و نیازهای خود را ندارد. افراد مبتلا به این اختلال معمولاً به دلیل خجالت مشکل خود را پنهان می‌کنند و به دنبال درمان یا مشاوره نمی‌روند.

در این مقاله در خصوص جنون سرقت و سایر موارد مرتبط با آن صحبت شده است.

نشانه‌های اختلال جنون سرقت

نشانه‌ها و علائم جنون دزدی شامل موارد زیر می‌باشد:

  • عدم توانایی در کنترل احساس نیاز به دزدیدن اجناسی که فرد نیازی به آن‌ها ندارد.
  • احساس افزایش اضطراب و تنش که منجر به دزدی مرضی می‌شود.
  • احساس لذت و آرامش به هنگام دزدی.
  • احساس شرم و گناه بعد از انجام دزدی.
  • بازگشت احساس نیاز به دزدی و ادامه چرخه کلپتومانیا.

ویژگی‌های شخصیتی

برخلاف دزدهای معمول که برای نفع شخصی، انتقام یا هرج و مرج دزدی می‌کنند، افراد مبتلا به جنون سرقت تنها به این دلیل که نمی‌توانند با نیازشان مقابله کنند، دزدی می‌کنند.

چرخه کلپتومانیا معمولاً به صورت ناگهانی آغاز می‌شود و هیچ برنامه‌‌ریزی از قبل برای آن وجود ندارد و فرد مبتلا به تنهایی و بدون کمک دیگران این فرایند را انجام می‌دهد.

معمولاً فرد مبتلا اجناسی را می‌دزدد که توانایی خرید آن‌ها را از نظر مالی دارد.

اجناس دزدیده شده در این حالت معمولاً دور انداخته شده، به شخص دیگری هدیه داده می‌شوند یا به صورت پنهانی سر جای خودشان گذاشته می‌شوند.

میل به دزدی بعضی اوقات کم‌تر یا بیشتر می‌شود و شدت مشخصی ندارد.

علت ایجاد جنون دزدی

بسیاری از تحقیقات اختلال جنون دزدی را به تغییرات ساختار مغز نسبت می‌دهند اما برای تأیید این تئوری‌ها نیاز به تحقیقات بیشتری می‌باشد. ایجاد جنون سرقت می‌تواند با فاکتورهای زیر در ارتباط باشد:

کاهش سطح سروتونین

سروتونین یک انتقال دهنده عصبی در مغز است که در تنظیم حس و حال افراد نقش دارد. احتمالاً کاهش سطح سروتونین می‌تواند با جنون سرقت مرتبط باشد.

اعتیاد به لذت

همان طور که گفته شد در هنگام دزدی احساس لذت و رضایت در فرد مبتلا به جنون سرقت ایجاد می‌شود. این احساس لذت ناشی از ترشح انتقال دهنده عصبی دیگری به نام دوپامین است. بعضی از افراد به ترشح دوپامین اعتیاد پیدا می‌کنند و به همین دلیل نمی‌توانند در مقابل احساس نیاز به دزدی و لذت بعد از آن مقاومت کنند.

سیستم افیونی مغز

تمایل و نیازها توسط سیستم افیونی در مغز تنظیم می‌شوند. عدم تعادل سیستم افیونی می‌تواند منجر به عدم توانایی در مقابله با احساس نیاز به دزدی شود.

اختلال دزدی بیمارگون

عوامل خطر مرتبط با اختلال جنون دزدی

افراد مبتلا به کلپتومانیا معمولاً به دنبال درمان نمی‌روند یا ممکن است بعد از دزدی‌های مکرر دستگیر شوند؛ بنابراین بسیاری از موارد مبتلا به جنون سرقت هیچ‌وقت شناسایی نمی‌شوند. این بیماری معمولاً در دوره نوجوانی یا ابتدای جوانی آغاز می‌شود، اما ممکن است دیرتر نیز بروز پیدا کند. احتمال ابتلا به این بیماری در خانم‌ها بیشتر از آقایان می‌باشد. عوامل خطر کلپتومانیا شامل:

سابقه خانوادگی

در صورتی که در خانواده نزدیک افراد مبتلا به کلپتومانیا، اختلال وسواس اجباری و اعتیاد به مواد مخدر یا الکل وجود داشته باشد، احتمال ابتلا به کلپتومانیا افزایش پیدا می‌کند.

درگیری با سایر بیماری‌های روان‌شناختی

افراد مبتلا به جنون سرقت معمولاً به اختلالات دیگری نیز مبتلا هستند. این اختلالات می‌تواند شامل اختلال دوقطبی، اختلال اضطراب فراگیر و سوء مصرف مواد باشد.

درمان جنون سرقت

در صورتی که این اختلال درمان نشود، می‌تواند به مشکلات عاطفی، اجتماعی، شغلی و یا قانونی منجر شود. افراد مبتلا اگرچه می‌دانند که دزدی کار درستی نیست اما نمی‌توانند در مقابل میلشان به دزدی مقاومت کنند و ممکن است به خاطر دزدی‌های مکرر در نهایت دستگیر شوند. از طرف دیگر دوستان و اطرافیان در صورت اطلاع از دزدی‌های پنهانی آن‌ها ممکن است طردشان کنند که در نتیجه آن شکست‌های عاطفی نیز گریبان گیر آن‌ها خواهد شد.

سایر عوارض ناشی از کلپتومانیا می‌تواند شامل موارد زیر باشد:

  • ابتلا به سایر اختلالات کنترل تکانه
  • سوء مصرف مواد مخدر یا الکل
  • ابتلا به اختلالات شخصیتی
  • اختلال در خوردن
  • افسردگی
  • اختلال دوقطبی
  • اضطراب
  • افکار خودکشی یا اقدام به خودکشی

در صورتی که علائم و نشانه‌های جنون سرقت در شما وجود دارد بهتر است که به روانشناس مراجعه کنید. بسیاری از کسانی که مبتلا به این بیماری هستند به دلیل ترس از دستگیر شدن به متخصص مراجعه نمی‌کنند، اما لازم است بدانید که روانشناس در این مورد دخالتی ندارد و جرائم این چنین را گزارش نمی‌دهد. اگرچه جنون سرقت درمان قطعی و مشخصی ندارد اما دارو درمانی و جلسات مشاوره می‌تواند بسیار مؤثر واقع شود.

نحوه برخورد با شخص مبتلا به اختلال جنون دزدی

در صورتی که یکی از نزدیکان شما مبتلا به دزدی مرضی است، به آرامی با او گفت و گو کنید. در نظر داشته باشید که جنون سرقت یک بیماری است، پس طرف مقابل خود را سرزنش و تحقیر نکنید. زمانی که با او صحبت می‌کنید، بهتر است موارد زیر را در نظر بگیرید:

تأکید کنید که نگران سلامت و حال او هستید.

به او بگویید که نگران هستید به خاطر این اختلال مشکل قانونی برایش ایجاد شود یا شغل خود را از دست دهد یا روابط عاطفی‌اش تحت‌الشعاع قرار بگیرید.

به او بگویید که می‌دانید مقابله با احساس نیاز به دزدی در افراد مبتلا بسیار مشکل است، اما این فقط وقتی رخ می‌دهد که به صدای ذهن توجه شود. در صورت نادیده گرفتن این صداها به مرور زمان ذهن آرام‌تر می‌شود.

روش‌های درمانی برای بهبود این بیماری قابل استفاده است که می‌تواند علائم را تا حد بسیاری کاهش دهد و فرد را از آسیب ناشی از احساس گناه و شرم دور نگه دارد.

شما همچنین می‌توانید قبل از صحبت با فرد مشکوک به جنون سرقت با یک مشاور صحبت کنید تا بتوانید به گونه‌ای گفت و گو کنید که طرف مقابل احساس تهدید نکند و در حالت تدافعی قرار نگیرد.

تلفن کلینیک روانشناسی