در شرایط اقتصادی امروز، استقلال برای بسیاری از جوانان یک مقوله پیچیده است. مشکل در اشتغال و هزینههای بالای زندگی به معنای وابستگی طولانیتر فرزندان بزرگسال به خانواده هستند که از نظر برخی میتواند یک تجربه خوشایند و مثبت باشد اما در شرایطی نیز باعث بروز مشکلات و چالشهایی خواهد شد. وابستگی به والدین در بزرگسالی پدیدهای است که در آن بزرگسالان به صورتی اغراقآمیز به والدین خود وابسته میمانند که مانع رشد و عملکرد طبیعی آنها میشود. وابستگی ناسالم در بزرگسالی، باعث ایجاد مشکل و پویایی منفی بین فرزندان و والدین میشود. در ادامه به نشانهها و روشهای درمان این نوع از اختلال وابستگی به والدین پرداختهایم.
وابستگی به والدین در بزرگسالی چه نشانه هایی دارد؟
وابستگی به والدین در بزرگسالی اغلب با اضطراب اجتماعی یا عملکردی، افسردگی، وسواس اجباری یا انواع اختلالات اعتیاد (مانند اعتیاد به کار با کامپیوتر، اعتیاد به بازی، الکل و مواد مخدر) همراه است. در اغلب افرادی که دچار وابستگی به والدین در بزرگسالی هستند، بینظمی در ریتم شبانه روزی، به طور مثال بیدار ماندن در شب و خوابیدن روزانه نیز دیده میشود. همچنین گاهی این افراد سطح توقع بالایی از شغل و درآمد خود دارند و دچار نوعی کمالطلبی هستند که به تداوم وابستگی به والدین در بزرگسالی کمک میکند.
وابستگی به والدین در بزرگسالی اغلب باعث تمایل به اجتناب از دیگران میشود و این افراد معمولا سرد به نظر میرسند. افرادی که دارای این سبک دلبستگی هستند، کمتر عاشق میشوند و به نظر نمیرسد که به خوشبختی پس از عشق یا ازدواج اعتماد و اعتقاد چندانی داشته باشند. آنها از صمیمیت میترسند و تمایل کمتری به تداوم روابط خود دارند. گاهی این افراد به صورت آگاهانه از عشق و تا حد زیادی از صمیمیت میترسند زیرا معتقدند که در چنین روابطی کنترل میشوند چون در دوران کودکی توسط مراقبان اولیه، در صمیمیترین روابط خود، به شدت کنترل شدهاند و نمیخواهند دوباره چنین شرایطی را تجربه کنند. از طرفی یکی از نشانههای چنین رویکردی در روابط، میتواند جذب شدن به افراد عاشقپیشه باشد. چون در این نوع رابطه، فرد کنترل میکند به جای اینکه کنترل شود.
روابط صمیمی برای افراد وابسته، گیجکننده و نگرانکننده هستند، احساس عشق و نفرت نسبت به شریک زندگی به صورت افراطی تغییر میکنند، ممکن است نسبت به شریک خود بیاحساس، کنترلگر و شدیدا بیاعتماد باشند. فرد به دلیل تجارب گذشته خود، میتواند به همان اندازه که نسبت به دیگران سختگیر است به خودش سخت بگیرد. الگوهای رفتاری ضد اجتماعی یا منفی، پرخاشگری یا خشونت، فرار از مسئولیت و عدم اتمام کارها نیز در این افراد دیده میشود. اگرچه افراد وابسته مشتاق امنیت و رابطه معنادار و صمیمی هستند، احساس میکنند که ارزش عشق را ندارند و از صدمه دیدن دوباره وحشت دارند چون دوران کودکی آنها در اثر سوء استفاده، غفلت یا تروما شکل گرفته است.
علل وابستگی به والدین در بزرگسالی چیست؟
دلایل مختلفی برای ایجاد تداوم وابستگی به والدین در بزرگسالی وجود دارند که برخی از آنها میتوانند حتی جنبههای ارثی داشته باشند. برخی از والدین با توجه بیش از اندازه به فرزند خود، به او اجازه کسب تجربه و استقلال نمیدهند یا با ایجاد کوچکترین مشکل و ناراحتی فرزندان بسیار مشوش و برآشفته میشوند. این رفتارها در کودکی و سنین رشد میتوانند به انواع اختلالاتی ختم شوند که زمینهساز وابستگی به والدین در بزرگسالی هستند. اگر پدر و مادری خود به اختلال وابستگی و دلبستگی ناسالم مبتلا باشند یا وابستگی بالایی به فرزندان داشته باشند، احتمال اینکه فرزند آنها نیز با چنین مشکلی مواجه شود بیشتر خواهد بود. والدینی که فرزندان را به سمت وابستگی سوق میدهند، معمولاً آنقدر نابالغ هستند که نمیتوانند با بزرگسالان دیگر صمیمی شوند اما میتوانند به فرزندان خود نزدیک شوند چون کودکان آسیبپذیر هستند و آنها را رها نمیکنند.
حتی برخی از پدر یا مادران رابطه با فرزند خود را مهمتر از رابطه با همسرشان میدانند. تجربیات هیجانی دوران کودکی در رشد عاطفی اهمیت فراوانی دارند. والدین شخصیتهای اصلی در شکلگیری الگوهای دلبستگی هستند و نقش مهمی در تجربه ما از جهان ایفا میکنند زیرا از بدو تولد پایه و اساس جهان ما را شکل میدهند. بنابراین تجربیات دوران کودکی تعیین خواهند که در بزرگسالی دنیا را مکانی امن برای کشف و ریسک عاطفی میدانیم؟ آیا فکر میکنیم همه مردم میخواهند به ما آسیب برسانند و بنابراین قابل اعتماد نیستند؟ آیا میتوانیم به افراد مهم زندگی خود تکیه کنیم تا در مواقع نیازهای عاطفی از ما حمایت کنند؟
ترومای پیچیده که به قرار گرفتن طولانی مدت در معرض یک رویداد استرسزا اشاره دارد، یکی از علل بروز وابستگی به والدین در بزرگسالی است. به طور مثال کودکانی که تحت سوءاستفاده جسمی و روحی قرار گرفتهاند، بدون وجود شبکه امنیتی سالم و دلبستگی ایمن بزرگ میشوند و با احتمال بالایی به بزرگسالانی تبدیل میشوند که عزت نفس پایینی دارند، با چالشهایی در زمینه تنظیم هیجانات و نیازهای عاطفی دست و پنجه نرم میکنند و میزان ابتلا به افسردگی و اضطراب در آنها بالا است. همه این موارد مانع از استقلال روانی فرد در بزرگسالی خواهند شد، حتی زمانی که والدین آسیبزا بودهاند، چون تنها تجربه فرد از دنیای اطراف خود این الگوی مخرب رفتاری بوده است، جدا شدن از والدین و تجربه روابط سالم به نظر ترسناک میرسند.
ممکن است این سوال ایجاد شود که آیا واقعا فرد قادر به استقلال و روبرو شدن با مسائل زندگی نیست؟ یا تا زمانی که والدین نیاز او را برطرف میکنند و فرد نیاز به روبرو شدن با مسائل ندارد، وابسته باقی میماند؟ شکی نیست که بزرگسال وابسته، احساس میکند که چالشهای زندگی بیشتر از توانایی او هستند اما وقتی والدین همه این نیازها را تامین میکنند، بزرگسالان نیز هیچ نیازی برای مقابله با مشکلات خود و تحمل دوری از والدین را ندارند و بنابراین احتمال اینکه بزرگسال با زندگی واقعی کنار بیاید کاهش مییابد.
چگونه وابستگی خود را به خانواده کم کنیم؟
با توجه به عللی که برای وابستگی به والدین در بزرگسالی گفته شد، درمان این مشکل نیز به خواست و تلاش فرد وابسته و والدین بستگی دارد. والدین به حمایت اجتماعی و کمک گرفتن از مشاور نیاز دارند. حمایت اجتماعی ضروری است زیرا مخفی نگه داشتن این مسئله باعث میشود والدین در برابر خواستههای فرزند بزرگسال خود، کم بیاورند و به دلیل دلسوزی که نسبت به فرزندشان دارند به خواستههایش تن دهند. مقاومت بدون خشونت نام یکی از روشهایی است که براساس نظریات گاندی و مارتین لوترکینگ، پروتکل کاملی درباره راهنمایی والدین در نحوه برخورد با رفتارهای مخرب، بهرهکشی عاطفی، برخورد خشونتآمیز و وابسته فرزندان، به والدین ارائه میدهد و به والدین کمک میکند تا به شیوهای سالم، سازنده، با اقتدار مثبت و مقاومت در برابر الگوهای منفی، در کنار فرزندان حضور داشته باشند.
اگرچه تغییر سبک دلبستگی در بزرگسالی آسان نیست، اما با کمک یک روانشناس متبحر و تلاش آگاهانه، میتوان احساس امنیت ناسالم خود را کم و بیش تغییر داد و قادر به شکلدهی حلقه ارتباطی سالم با دیگران و ایجاد دلبستگی سالم شد. از آنجایی که این مشکل ریشه در کودکی دارد و به دلیل تداوم وابستگی در بزرگسالی، فرد قادر به جدا شدن از والدین نیست، دریافت کمک حرفهای بسیار کمککنندهتر است اما اگر به درمان مناسب دسترسی ندارید، تمرینات و کارهای زیادی میتوانید برای ایجاد سبک دلبستگی ایمن و در نتیجه کاهش سطح وابستگی به والدین انجام دهید. برای شروع، هرچه میتوانید در مورد سبک دلبستگی ناامن بیاموزید. هرچه اطلاعات بیشتری داشته باشید، بهتر میتوانید نگرشها و رفتارهای ناشی از وابستگی را در خود تشخیص داده و تصحیح کنید. نکات زیر نیز میتوانند به اصلاح وابستگی به خانواده کمک کنند:
یکی از مهمترین نکات نظریه دلبستگی این است که روابط بزرگسالان، درست مانند اولین رابطه با مراقب اصلی، بستگی به موفقیت آنها در ارتباطات غیر کلامی دارد. وقتی با دیگران ارتباط برقرار میکنید، از طریق حرکات بدن، وضعیت فیزیکی، میزان تماس چشمی و موارد مشابه، سیگنالهایی میفرستید. این نشانههای غیر کلامی پیامهای قوی در مورد آنچه واقعاً احساس میکنید ارسال میکنند. افزایش قدرت تفسیر و ارتباط غیرکلامی میتواند به بهبود و تعمیق روابط کمک کند. با حضور در لحظه، مدیریت استرس و توسعه آگاهی از احساسات خود، این مهارتها را بهبود ببخشید.
هوش هیجانی (ضریب عاطفی یا EQ) توانایی درک، استفاده و مدیریت احساسات خود به شیوههای مثبت برای همدردی و همدلی، برقراری ارتباط موثر و برخورد سالمتر با تعارضات است. علاوه بر کمک به بهبود ارتباطات غیرکلامی، هوش هیجانی میتواند به تقویت یک رابطه عاشقانه کمک کند. با درک احساسات خود و نحوه کنترل آنها، بهتر قادر خواهید بود نیازها و احساساتتان را برای همسر خود بیان کنید، همچنین درک کنید که او واقعاً چه احساسی دارد.
برقراری رابطه با شخص دیگری که دارای سبک دلبستگی ناایمن است، در بهترین حالت، گیجکننده و در بدترین حالت دردناک و آسیبزا خوهد بود. اگرچه میتوانید با یکدیگر به عنوان یک زن و شوهر از طریق تشابه در احساس ناامنی خود کنار بیایید، اما بهتر است برای ازدواج به دنبال شریکی با سبک دلبستگی ایمن باشید تا شما را از الگوهای منفی دور کند. یک رابطه حمایتی قوی میتواند نقش مهمی در ایجاد احساس امنیت داشته باشد. تحقیقات نشان میدهند که ۵۰ تا ۶۰ درصد از افراد دارای سبک دلبستگی ایمن هستند، بنابراین شانس خوبی برای یافتن یک همسر مناسب وجود دارد که به شما کمک کند بر ناامنیهای خود غلبه کنید. همچنین دوستی با این افراد نیز میتواند به شما در تشخیص و اتخاذ الگوهای جدید رفتاری کمک کند.
یکی از بزرگترین عوامل وابستگی به خانواده در بزرگسالی حمایت مالی مداوم والدین از فرزند و مشکل کودک در مدیریت مهارتهای اساسی زندگی مستقل بزرگسالی است. گام بزرگی که باید در راه استقلال برداشته شود، بر عهده گرفتن مسئولیت مهارتهای اساسی زندگی است. کم کم غذا درست کردن، انجام کارهای شخصی مانند تمیز کردن اتاق، انجام کارهای مالی و رسیدگی به امور عمومی منزل را تمرین کنید. این مراحل اساسی، بخشی از زندگی مستقل هستند و هرچه بیشتر تمرین کنید، راحتتر و سریعتر میتوانید از وابستگی به والیدن کم کنید. گام بعدی این است که بیاموزید چگونه با صرفه جویی زندگی کنید و روی هزینههای خود کنترل داشته باشید. صرفهجویی به معنای محروم کردن نیست، بلکه به این معنا است که چگونه از هر ریال خرج شده، بیشترین ارزش را به دست آورید. تاکتیکهای صرفهجویی را امتحان کنید، ببینید کدام یک از آنها برای شما مناسب هستند و با تکرار، آنها را به عادتهای مادامالعمر تبدیل کنید. در شرایطی که مدتهای زیادی یک بزرگسال وابسته بودهاید، یافتن شغل مناسب و استقلال مالی ممکن است برایتان دشوار باشد، اما این استقلال تا حد زیادی به افزایش عزت نفس و کاهش اضطراب ناشی از جدا شدن از والدین کمک میکند.
وقتی به سمت استقلال حرکت میکنید، ذینفعان دیگر این فرایند یعنی والدین را به یاد داشته باشید. باید صریحاً با آنها صحبت کرده و آنها را در تمام مراحل، درگیر روند بهبود خود کنید. صادق باشید و علیرغم واکنشهای احتمالی، بگویید میخواهید مستقل شوید و از آنها در مورد اهداف و برنامههای خود ایده بگیرید. تقریباً همیشه والدین از شما میخواهند که استقلال پیدا کنید و می خواهند به شما در رسیدن به آن کمک کنند، و وابستگی فقط به این دلیل ایجاد شده که آنها میخواستند شما را از برخی ناملایمات زندگی محافظت کنند. احتمالاً در طول این فرایند تعریف و تمجیده یا انتقادات بیشتری نیز خواهید شنید. والدین شما ممکن است برنامههای شما را دوست نداشته باشند و پیشنهاداتی را ارائه دهند. انتقادات آنها را جدی بگیرید و توجه کنید که چگونه این انتقاد را میتوانید به نتیجهای معنیدار و مثبت تبدیل کنید..
از راهنماییهای والدینتان استفاده کنید اما اجازه ندهید که آنها برای شما تصمیم بگیرند، به خصوص اگر فکر میکنید راهکار آنها اشتباه است. اگر نمیتوانند منطقی توضیح دهند که چرا میخواهند شما کارها را به روشی خاص انجام دهید، این نشانه آن است که باید به استدلال خود اعتماد کنید. هدف شما در اینجا استقلال است.
همانطور که گفته شد، تجربه تروما در نوزادی یا کودکی روند دلبستگی را مختل کرده و یکی از دلایل ایجاد وابستگی به خانواده در بزرگسالی است. حتی اگر این آسیبها سالها پیش رخ داده باشند، بهترین روش برای شناخت و کنترل و درمان آنها، تعادل احساسی، یادگیری اعتماد و برقراری ارتباط مجدد در روابط و کمک گرفتن از روانشناسان متبحر است.